جدا از اینکه واقعاً خوشحالم کرکرة کارخانة تولید زهر و نمک در حلقم پایین کشیده شده، و بسیار جای تعجب دارد که چطور دو ماه رمضان قبل این اتفاق نیفتاد و امسال یکهویی تأثیر مثبت داشت و ...، معمولاً یکبار طی روز دهان خشکم را به هم میسایم و احساس دامبلدوربودن بهم دست میدهد؛ آنجا که با هری در غاز بچگیهای ولدمور، دنبال شکار جانپیچ، بودند و وقتی دامبلدور بعد از ازسرگذراندن طلسم آن معجون وحشتناک فقط گفت: هری، آب!