اولین بار گری اُلدمن رو توی فیلم حرفه ای (لئـون) دیدم. از لئون و ژان رنو بی نهایت خوشم اومده بود، ولی وقتی گری اُلدمن مواد می زد و دیوونه بازی درمیاورد، ناخواگاه می گفتم: عجب نقش منفی خوبی! نه!! می گفتم: چقدر این نقش منفی رو خوب بازی می کنه!
فقط اسمش و قیافه ش توی ذهنم موند و از صداش خاطره ای نداشتم. چند سال بعد، رفته بودیم منزل یکی از آشناهای هری پاتریست (اون موقع هنوز خودم هری پاتری نبودم و فقط فیلم هاش رو به خاطر فانتزی بودنشون، اگر فرصت می شد، می دیدم). دوست کوچولوم (الآن برای خودش خااانمی شده) فیلم جدید (فکر کنم محفل ققنوس بود) رو گذاشت و سیریوس بلَک رو نشونم داد و گفت: این پدرخوندۀ هریه. اون چیزی که من تو فیلم دیدم و تا سال ها تو ذهنم موند، مردی تروتمیز و خوش چهره و مهربون و آروم! بود که کت شلوار مشکی پوشیده بود و موهای مرتب و آراسته و کمی بلندش رو به یه طرف شونه کرده بود!
تو رو خدا ببینین حافظه چه تحریف هایی که نمی کنه!
بعدتر که فیلم رو دیدم، بی نهایت متعجب مونده بودم که چشمای من چطور اون ردای بلند نامرتب (شاید هم جاهایی ش بیدخورده بوده، باید از کریچر پرسید!) رو کت شلوار دیدم (آدم هوس می کنه بگه robe. بعید نیست حوله حمومش رو می پوشیده اصلاً). چطور موهای درهم وحشی سیریوس رو آراسته و به یه طرف شونه کرده دیدم... چطور ...
بخشی از این تحریف بزرگ بر می گرده به چیزی که خالد حسینی، خیلی قشنگ، توی کتاب بادبادک باز از زبان امیر نقل می کنه؛ اونجا که میگه تو بچگی فکر می کرده بابا چقدر درشت اندام و قوی و ... هست. بعدش هم ماجرای درافتادن بابا با خرس رو میگه و ...
این اصطلاح «پدرخونده» (مثل مادر، پدر، ..)، تو ناخودآگاه آدم، اجازه نمیده تصور دیگه ای درمورد والدین داشته باشیم. ممکنه گاهی تا جایی پیش بره که در واقعیت هم دخل و تصرف بکنه و خاطرات متفاوتی باقی بذاره.