ای ئاوخ ! ای دادد !
«امروز هرى پاترم. بغضآلود، در شبى طوفانى براى جن خانگىام - دابى - گور
مىکنم. اما نه با جادو، که با دست. تا هر قطرهى عرق و هر تاول دستم
هدیهاى باشد به جنّى که جانم را نجات داده است. همزمان، مردِ سى و پنج
سالهاى را به گریه انداختهام که در جادوى داستانهاى من غرق شده است.»
امروز هرى پاترم. بغضآلود، در شبى طوفانى براى جن خانگىام - دابى - گور مىکنم. اما نه با جادو، که با دست. تا هر قطرهى عرق و هر تاول دستم هدیهاى باشد به جنّى که جانم را نجات داده است. همزمان، مردِ سى و پنج سالهاى را به گریه انداختهام که در جادوى داستانهاى من غرق شده است.
اگه زمان از حرکت بایسته
خیلی چیزا به خیر و خوشی ختم نمیشه.
حرکت عقربه های ساعت خیلی چیزها رو در خودشون هضم می کنن
که در صورت ساکن ایستادن،
همه شون بی معطلی و دراولین فرصت آوار می شن روی سرمون
ما در بی زمانی دفن می شیم.
..
اگر زمان از حرکت بایسته
گوشمون از شنیدن صداهایی انباشته میشه
که هیچ انتظار شنیدنشون رو نداشتیم
صداهای خودمون، اطرافاین و حتی کسایی که اون ور دنیا زندگی می کنن.
همین طور تصویرها،
انرژی هایی که از ذهن هرکسی بیرون اومده ودر فضا پراکنده شده
همه شون خفه مون می کنن.
و نه تنها «حال» ما رو در خود فرو میبره،
که تکه های هنوز هضم نشدۀ «گذشته» هم ؛
کنار اومدن با بعضی چیزها حتی برای «زمان» هم مشکله.
و غیر از اون
در چنبرۀ نقشه هایی که برای آینده کشیده شده هم گرفتار خواهیم شد،
..
اگر زمان بایسته
_اون
موقع که به عنوان یکی از تکالیف پایان ترم، تو متن مقالۀ رئالیسم جادوئی م
نوشته بودم « .. های اسپانیولی» استادم زیر این واژه رو خط کشید و بالاش
نوشت اسپانیایی.
من از بچگی توی کتابها می خوندم «ملوان های
اسپانیولی»، یا یه همچین ترکیب هایی. به صرافتش نیفتادم ببینم چرا. یه دلیل
روشن ساده توی ذهنم داشت اون موقع که جلوی پرسیدنم رو گرفت. ی اشتباه
مضحک!
_ بعدش فهمیدم خود ِ وازۀ «اسپانیول (برای اسم های مذکر ) /
اسپانیولا (برای اسم های مونث ) » صفت هست ؛ به معنای اسپانیایی _ هوووووووووم ! چقد از این کلمه خوشم میاد :3
و ما با اضافه کردن «ی» به آخرش، قصد داریم به روش خودمون ازش صفت بسازیم.
در حالی که اصلا لازم نیست. اگر این کار رو نکنیم، می مونه این واژۀ
اسپانیول» که خب به دهن نمیاد ؛ دامن اسپانیول، نویسندۀ اسپانیول ...
پس بهتره بی خیالش شیم و همون «اسپانیایی» ( <3
:3 ) رو استفاده کنیم
* دلیل مهمش هم اشارۀ نویسندۀ کتاب «غلط ننویسیم» هست .
فیس بوک می تونه بگه من چیو لایک کردم، کجا چی کامنت گذاشتم، با کی فرند شدم ، .. بن: نظرت چیه داداش؟ * نظر منم به جُرج نزدیکتره میگن اگه به یه در بسته هم بکوبی بالاخره باز میشه فانتزی شیرین:
Mehrdad Tooyserkani
Fatima Atash Sokhan
·
1_ من اون مستطیل سمت راست خبرپراکنی شو چندماهه که ندارم :))
2_ فیس بوک اگه راس میگه بیاد بگه من الان تو یه سایت دیگه دارم چیکار می کنم؟ چیو گوگل کردم؟ ها؟ ها؟ ها؟via BBC News فارسی
جُرج: من ؟ .. هاهاها .. بیخود میگه !
البته از اون جهت که : نه به مد معتقدم متاسفانه و نه اینکه همه قیافۀ یکسانی دارن. بستگی به ساختار چهره و هزارتا چی دیگه داره خب
·
* باز هم نشه یا سوراخ میشه یا حداقل خط و خشی چیزی روش میفته
بعضی موقع هام بد نیست
اینکه «پورتوگا» همیشه با از دست رفتن مسئولیت خودشو به انجام نرسونه
یه بار هم بمونه و باشه<3 به امید تحقق فانتزیات
:*
<3 ولی ماشالا انقد پر و بالمونو بستن که تحقق فانتزیا خودش یه فانتزی شده
:3 از اون لحاظ! وقتی آماده پرداختش باشیم سراغمون میاد. وگرنه م، شاید یه چیز بهتر دیگه
^_^
:)
:) وری پاورفول!
چیکار کنیم، یعنی اون روز بریم شیرینی پخش کنیم ؟ :)
یعنی ببینیم اون روز رو که ند زنده باشه
* من میگم از این واریس خوشم میاد ها ! :p
بر اساس یک تئوری ادارد استارک ممکن است هنوز زنده باشد!
(این متن اسپویلر نیست و همه حدس و گمان هستند)
واریس ممکن است در زندان راهی برای فرار او پیدا کرده باشد. خود واریس به
استاد تغییر چهره مشهور است. به علاوه در روز اعدام چهره ی ند برای آریا
خیلی لاغر تر بوده و سرسی و جافری خوب چهره ی او را ندیدند. به علاوه وقتی
جافری سانسا را مجبور به دیدن سر قطع شده ی ند میکرده، به گفته ی او اصلا
شباهتی به ادارد نداشته است.
به علاوه وقتی کتلین استخوان های ادارد را دریافت می کند، می گوید که این استخوان ها برای مردی مثل او خیلی کوچک هستند.
البته در سریال چهره ی ادارد استارک به خوبی نشان داده شده و احتمال حقیقت داشتن این تئوری را کم می کند ...
«چراغ جادو» می فرماد:
هرگز از تلاش کردن و فکر کردن و تجسم کردن دست بر ندار،موفقیت تو از جایی
شروع میشود که بدون توجه نتایج سطحی،شوق رسیدن به خواسته ات را در وجودت
زنده نگه داری
شلوار سندبادی
*بیشتر از یه سال پیش یه مدل خاص مانتو دیدم، اونم فقط ی جا، دامنش با اون
پف و دوخت هایی که بعضی قسمتهاش داشت منو یاد شلوار سندبادی می نداخت.
هرچی م زیر و روش کردم ببینم چی به چیه خوب سر در نیاوردم
الان در حد هاگرید پشیمونم چرا نخریدمش. مورد جالبی بود
و سندباد پیش از اونکه بشه «سندباد بحری»، در بازارهای بغداد به شغل حمالی مشغول بوده و بش می گفتن «سندباد حمال»
*مردم از کجا به کجا می رسن
علاءالدین یا سنـدبـاد؟
مسأله این است
* من از شخصیت سندباد بیشتر خوشم میاد و از طرفی ، از قالیچۀ پرنده یا
موارد جادویی دیگه ای که علاءالدین باهاش سروکار داشت.. اینه که یه شخصیت
ترکیبی پدید اومده این وسط
« بورخس همه آثارش را مدیون هزار و یک شب میدانست و تأثیر آن بر بسیاری از نویسندگان معروف جهان ازجمله کسانی چون جیمز جویس انکارناپذیر است.»
after 9 years ... again
میگن : گذشته و گذشتگان و کارهاشونو ببخشید و فراموش کنید تا فلان..
درگیر میگه: به فرض که بتونم . اصلا یه بار همه رو بی خیال شدم. از در
اتاق که رفتم بیرون از نو شروع شد. به من بگید این «حال» تکرار شونده رو
چیکارش کنم ؟
* موندم چی بگم بهش !
جُرج دبیلو. سی. بوش
خخخ
خب حق داره آخرش «بو» داشته باشه دیگه !
ویلما آی. بال
اوزما کاپا !
سَنت جُرج
و شوخی جُرج با کلمۀ Holy
هپی هُلی جُرج دی :))
Happy St George's Day today! Be careful if you plan to battle dragons…
"_What's your name?
_Albert.
_Your REAL name!
_Albert.
همه جا شب شده !
شرشر باروون
غرغر رعد و برق
«کرگدنی که دنبال دوست می گشت»
_ یکی از قشنگترین بخش های فیلم ، اون دقایقی بود که مکس کوچولو روی تاب
نشسته بود و با راهبه صحبت می کرد. می گفت دوست داره بره به Elysium .
راهبه یه آویز بهش داد که توش تصویر کرۀ زمین بود که از فضا دیده می شد و
بهش گفت : تو از اینجا، بهشت رو زیبا می بینی درصورتی که وقتی بری اون
بالا، زمین اینطوری (زیبا) به نظرت میاد. اینو داشته باش تا یادت نره از
کجا اومدی.
منم که عشق «زمین»، :'(
_ جودی فاستر خوب ، عالی، دوست داشتنی!
_ اون کروگر چرا یه طوری انگلیسی رو صحبت می کرد ؟ انگاری ته لهجۀ عربی داشته مثلا!
_ میگه: در سال فلان و بهمان، زمین کلا داشت به فنا می رفت. یه سری آدمای
خوشکل پولدار اونو ترک کردن و رفتن به Elysium برای ادامۀ زندگی.
اون وقت همون خوشکلا زبانشون انگلیسیه . اما این بدبخت بیچاره ها که رو زمین موندن زبان غالبشون اسپانیائیه. آخه این انصافه ؟
این Matt Damon هم با گذشت زمان آقا تر و مقبول تر شده ها
همه ش فکر می کردم چطور میشه اون چهرۀ نوجوونونه رو پشت سر گذاشت
اینطور :))