آی جنوب ،
مردی که در نسیم و شرجی
ردّ گام هایت را پی کرد
و در نگاه عمودی آفتاب گم شد
اکنون ،
با مادیانی سپید باز آمده
عریان و بی نقاب،
سرشار از قصّه های مهربانی و رنگین کمان
با واژگانی از جنس ترنج
از باغهای بی کلاغ
تا جغرافیای جانت را سهیلی کند.
پس بیاغاز شعر شاعرانه ات را
چون کرشمه مهتاب .
آی جنوب ،
شعر بلند نگفته در قاب .