اکو

مجموعة اکو سه داستان متفاوت اما از جهتی مرتبط با هم را روایت می‌کند که به‌صورت سه جلد جداگانه ترجمه و منتشر شده است [1]. ابتدای مجموعه ماجرای سه خواهر و نخستین پسری روایت می‌شود که سازدهنی را یافت. سپس ماجرای سه بچه، تک‌تک و در سرزمین‌هایی متفاوت، بیان می‌شود. در انتهای دو کتاب اول، ماجرای شخصیت‌ها به اوج خودش می‌رسد و کتاب به‌ناگهان تمام می‌شود! اما همگی سرانجام در پایان جلد سوم، به‌شیرینی و در آرامش، به پایان می‌رسند.


اکو 1

داستان فردریش است در آلمان دوران نازی‌ها. خانوادة فردریش، که در کارخانة سازدهنی‌سازی کار می‌کنند و به موسیقی علاقه دارند، مخالف سیاست‌های جنون‌آومیز هیتلرند. همین برایشان دردسر می‌شود. یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های شخصیت‌ها ماجرای خواهر فردریش و رفتار دوگانة اوست که از سر تعصب شدید و آرمان‌گرایی و همچنین محبت بی‌نهایت است.

اکو 2

این کتاب داستان دو برادر یتیم دوست‌داشتنی (مایک و فرانکی) را می‌گوید که موسیقی زندگیشان را دگرگون می‌کند. عشق مایک به برادر کوچکش و فداکاری‌هایش برای او واقعاً اشک‌انگیز است.

اکو 3

زندگی آیوی  و خانواده‌اش را نشان می‌دهد و مشکلات مهاجران و نگاه تبعیض‌آمیز به آن‌ها را. ماجرا بعد از ورود کن یاماموتو به داستان و رنگ‌گرفتن شخصیت او خواندنی‌تر می‌شود. زشتی و دردآوربودن تبعیض که در ماجرای فردریش هم وجود دارد (دردسرهای کودکی خودش، چهره‌اش و عاشق موسیقی بودنش،‌ماجرای نوازندة شریف یهودی، ...) در انتهای داستان، هنگام رهبری فردریش، از بین می‌رود و ما را به آرامش می‌رساند:

اولین‌باری که روی نیمکت مدرسه  ارکستر خیالی‌اش را رهبری می‌کرد و اذیت و آزار بچه‌ها را به یاد آورد. اما اینجا همه با هم تلاش می‌کردند تا صدای واحدی به گوش برسد. همه به یک زبان حرف می‌زدند و راه خود را پیدا کرده بودند؛ راهی که به امشب و اینجا می‌رسید. تک‌تک آن‌ها صدای خود را داشتند، عاشق موسیقی بودند و به‌خاطرش تلاش کرده بودند. اینجا فردریش در امان بود.

صحنة انتهای کتاب واقعاً زیبا و امیدبخش است!

سازدهنی جادویی را اتو (پسر ابتدای داستان) مجبور است رها کند؛ به‌دلیل ماجرای تلخی که در زندگی‌اش پیش آمده، و امیدوار است به دست فرد شایسته‌ای برسد:

اتو اطمینان پیدا کرده بود همة آن‌هایی که روزی این ساز به دستشان می‌رسد با ریسمان سرنوشت به هم وصل می‌شوند.

وقت آن رسیده بود که سازدهنی را به فرد دیگری بسپارد.

با قلم‌موی کوچکی زیر سازدهنی حرف M را کشید؛ M به‌نشانة مسنجر.

بعد از سال‌ها، فردریک آن را در کلبه‌ای متروکه، نزدیک کارخانه،‌ می‌یابد و سپس در بسته‌بندی سازدهنی‌های نو به سوی مقصد بعدی‌اش می‌فرستد. مایک و آیوی افراد بعدی‌اند و در نهایت هم، ساز باعث نجات جان کن می‌شود. بدین ترتیب، طلسم باطل می‌شود و مثل شخصیت‌های واقعی این سه کتاب، سه خواهر جادویی هم به سروسامان می‌رسند.

تنها نکته‌ای که مرا راضی نمی‌کند نقطة اوج داستان فردریش است و روایت ادامة‌ آن در جلد سوم؛ به‌نظرم بین دستگیری فردریش در قطار و آزادی او و پدرش باید چیزهای بیشتری گفته و روشن می‌شد.

ـ دارم فکر می‌کنم شاید بعداً چیزهایی یادم بیاید و به این خلاصه اضافه کنم! این خلاصه درخور چیزی که در ذهن داشتم نیست و باید خیلی زودتر از این‌ها می‌نوشتمش تا جزئیات بیشتری یادم بماند.

[1]. اکو، نوشتة پم مونیوس رایان، ترجمة فروغ منصور قناعی، انتشارات پرتقال.