امروز دلم می‌خواست چیزهایی بنویسم اما حالش را ندارم: خیلی خیلی دلم می‌خواهد و انگار به آن نیاز دارم ولی فکر می‌کنم کمی برای مغزم سنگین است؛ بیشتر به این دلیل که حواسم از آن کاری که قرار است انجام دهم ـ مغزم انجام دهد ـ پرت می‌شود.

اشاره:

مثلاً کشف‌وشهود درباره‌ی مسائل مالی و جادوی خانه و دلارام‌های آقای خرچنگ و اینکه همیشه بشر چیزی برای آرزو و حسرت و ضررکردن دارد و البته که هیچ‌وقت نمی‌دانیم بعدی، یا در آن حالت خاص، چه خواهد بود.

مورد دیگر را یادم رفت!