«فرنوه» (Fernweh)
کلمهای آلمانی بهمعنی «دلتنگی برای سفر به دوردست»؛ «دلتنگی برای جایی که هرگز آنجا نبودهای».
ــ از یک کانالی
گفته بودم که تازگیها پناهگاهم شده صفحهی گودریدز. میروم، حتی شده الکی، یک دور بالاپایینش میکنم، چند کتاب جستجو میکنم و گاهی چیزکی به سطرها و صفحات خواندهشده میافزایم. حالا میبینم دچار خودخرخاصیبودگی شده و فقط چند آپدیت اخیرش را نشانم میدهد! قبلاً تا هرجا که ماوسِ مُراد را میراندم میرفت؛ حتی قدیمیها و دیدهشدهها را هم، با سخاوتمندی، نشان میداد. دارد برای من تصمیم میگیرد، پدرسوخته! که «فقط جدیدها را ببین. بیا، این هم جدیدها» نهخیر پدر جان! از این خبرها نیست. یا خودت آدم میشوی یا باز هم خودت آدم میشوی دیگر. آها، وگرنه علاقهام را بهت کمتر میکنم و فقط به ذوقمندی خودم از دیدارت اکتفا میکنم.
همین!