کتاب «دردسرساز»

پرستار پاکتی را باز کرد و در همان حال که سرنگ و سوزنی را آماده می‌کرد، گفت: الآن چیزی بهت می‌دهم که کمکت کند بخوابی.
کل گفت: یک چیز بهم بده که هیولاها را از جلو چشمم دور کند.
رزی گفت: این کار فقط از خودت برمی‌آید.

ص 141

کُل نوجوانِ قانون‌شکنی است که محکوم شده یک ماه، به‌تنهایی، در جزیره‌ای در شرق آلاسکا زندگی کند. این کار بهای به‌زندان‌نرفتنش است و به توصیة گاروی، که این فرصت را برایش مهیا کرده، بهتر است در این یک سال به کارهایش بیشتر فکر کند و سعیش بر آن باشد که عوض شود. کل نصف عمرش، به‌دلیل قانون‌شکنی، توی دردسر بوده  دلیل محکومیتش کتک‌زدن شدید پیتر دریسکال است. آسیب‌های روحی و جسمی که کل، با زدن پیتر، به او وارد آورده شدید و خطرناک و تقریباً جبران‌ناپذیر است.

اما کُل که به‌شدت خشمگین است هیچ محکومیتی را حق خود نمی‌داند و قصد دارد، در اولین فرصت، از جزیره بگریزد. در واقع، رفتن به جزیره را هم به‌علت همین تصور امکان فرار، بر زندان ترجیح داد. خشم کل از خشونت افسارگسیخته و کتک‌زدن‌های وحشیانة پدرش می‌آید، از ترس و بی‌توجهی مادر الکلی‌اش و از اینکه، به‌زعم او، بزرگ‌ترها فقط قصد داشته‌اند او را به شخص دیگری ارجاع دهند و از خود، در قبال او،‌ سلب مسئولیت کنند:

هر دو- سه ماه یک‌بار، کُل متوجه می‌شد که او را به فرد دیگری حواله و یا، به قول خودشان، «ارجاع»‌ داده‌اند. تازگی‌ها فهمیده بود که «ارجاع‌دادن» اصطلاح بزرگسالان برای انداختن مسئولیت به گردن دیگری است.
ص 13

کُل از توجه و علاقة ساختگی همة کسانی که سعی کرده بودند مثلاً کمکش کنند نفرت داشت. برای آن‌ها واقعاً مهم نبود که چه بلایی سر کُل آمده است. همه‌شان بزدل و ترسو بودند. ترس از چشمانشان می‌بارید. می‌ترسیدند و در عین حال، خوشحال بودند که از دستش خلاص می‌شوند. در واقع، آن‌ها تظاهر به کمک می‌کردند چون نمی‌دانستند دیگر چه کنند.

ص 12

زندگی در این جزیره و فکرکردن در تنهایی از فرهنگ بومی (سرخ‌پوستان) مایه می‌گیرد و بعدها معلوم می‌شود خود گاروی و ادوین هم گذشتة تاریکی داشته‌اند و جزیره را آزموده‌اند. برای همین است که گاروی مشکل کُل را تا حد زیادی می‌فهمد و بهترین پیشنهاد را به او می‌دهد. اما کُل همان روز اول گند می‌زند و ماجراهایی رخ می‌دهد که خیلی چیزها را دگرگون می‌کند؛ آتش‌زدن کلبه، تلاش برای فرار، برخورد با خرس و مقابله با او، طوفان و زخمی‌شدن، ماجرای جوجه‌گنجشک‌ها، برگرداندن کل، ... .

کتابی که من خواندم [1] دو جلد را در یک مجلد آورده (بخش اول: دست‌زدن به خرس روح؛ بخش دوم: بازگشت به خرس روح) و جلد دوم ماجرای شش ماه پس از بازگشت نخست کل از جزیره را روایت می‌کند. طی این شش ماه، کل در بیمارستان و زندان بوده تا دایرة دادرسی تصمیم دیگری دربارة او می‌گیرد.

بازگشت او با سختی‌های بیشتری همراه است؛ باید خودش امکانات اقامت یک‌ساله‌اش را مهیا کند؛ از هیزم‌شکستن گرفته تا ساختن کلبه. بعد از چند روز،‌ ادوین و گاروی او را تنها می‌گذارند و کل با یادگاری‌های آن‌ها (چاقوی کنده‌کاری و توصیة شنا در حوضچة سرد و غلطاندن سنگ اجداد) محکومیتش را آغاز می‌کند. اما وسوسة فرار همچنان در او هست؛ وقتی کندة بزرگ را می‌بیند، از خاطرش می‌گذرد که با آن قایقی بسازد. از این فکر، ترس و پشیمانی او را دربر می‌گیرد؛ برای همین، کنده را به توتمش تبدیل می‌کند و هر از گاهی، پس از دیدن حیوانی و گرفتن درسی از آن، نقش حیوان را روی چوب کنده‌کاری می‌کند (سگ آبی، خرس، عقاب، موش، گرگ).

غیر از تغییرات کلُ، چالش بزرگ بعدی مشکل پیتر است و پیشنهاد کُل برای حل آن. ادوین و گاروی خانوادة پیتر را راضی می‌کنند و داستان باز هم خوب و خوب‌تر پیش می‌رود.

روایت داستان را خیلی دوست داشتم، فلاش‌بک‌هایی در داستان، به‌خصوص اوایل آن، وجود داشت که در جاهای مناسبی آمده بود و هم به داستان تعلیق‌های کوچکی می‌بخشید و آن را خواندنی می‌کرد و هم اطلاعات درمورد شخصیت‌ها را پروپیمان‌تر می‌کرد. روایت یک‌سوم پایانی کتاب هم جزئیات خیلی مهم و خوبی داشت؛‌ مانند کنش یا واکنش‌های پیتر و کل و گاروی.

جایی در بخش اول کتاب، کل که زخمی شده، ناخودآگاه می‌خواهد ادعایش مبنی‌بر دیدن خرس روح را ثابت کند. ناگهان متوجه حقیقتی می‌شود:

کُل خواست جروبحث کند اما یاد خز سفیدی افتاد که از بدن خرس کنده بود. گفت: «ثابت می‌کنم...» ... ناگهان مکث کرد. تمام زندگی‌اش پر از دروغ بود. هرچه بیشتر دروغ می‌گفت، بیشتر مجبور می‌شد ثابت کند راست گفته است. هیچ‌وقت آن‌قدر قوی نبود که خیلی راحت حقیقت را بگوید.

فکر کرد: امروز همه‌چیز تغییر می‌کند. از این به بعد، حقیقت را می‌گوید حتی اگر باعث زندانی‌شدنش شود.

ص 6- 145

و بعد خز را درون آب دریا می‌اندازد.

احساسات کل آن‌قدر خوب بیان شده که خیلی راحت می‌توانستم او را درک کنم و جاهایی احساس می‌کردم زمانی چقدر خشم هم در من وجود داشته و حتی ممکن است هنوز هم پاره‌هایی از این آتش را در خود داشته باشم!

دوست‌داشتنی‌ها: ادوین و گاروی، گفته‌های ادوین درمورد دو سرِ چوب (یک طرف چوب شادی بود و یک طرفش خشم. کل باید سمت خشم را می‌شکست تا از آن خلاص می‌شد. اما با شکستن آن سمت، فقط چوب کوتاه می‌شد چون هنوز «آن سر چوب» باقی بود! پس خشم هم بود «طرف چپ همیشه آنجا می‌ماند». ادوین: مردم تمام عمرشان را صرف شکستن چوبشان می‌کنند تا از شر خشم خلاص شوند. ولی همیشه خشم سرجایش است و آن‌ها خیال می‌کنند که شکست خورده‌اند» ص 184)، اشارة ادوین به رقص خشم و رقص از روی حرکات جانوران،خود حوضچه و بعدش قل‌دادن سنگ اجداد، منتظرماندن کل برای فرارسیدن زمان مناسب رقص خشم و همچنین کامل‌کردن طرح چوب توتمش، حک‌کردن نقش دایره روی چوب با کمک پیتر (همان‌جایی که برای رقص خشم باقی گذاشته بود).

گاروی: حالا چرا دایره؟ ... ممکن است به خاطر این باشد که هر جای دایره هم آغاز است و هم پایان و همه‌چیز دایره است؟

ص 303

مثل شروعی دوباره برای هر دو نوجوان و اینکه شاید روزی خودشان هم به کسی، برای گذراندن روزهایی در جزیره و فکرکردن، کمک کنند.


[1]. دردسرساز، نوشتة بن میکائلسن، ترجمة پروین علی‌پور، نشر چشمه (کتاب‌های ونوشه).

ـ به‌نظرم بهتر بود اسم کتاب را در ترجمه عوض نمی‌کردند و نام‌های اصلی را برای دو جلدش می‌گذاشتند.


ـ بعضی جمله‌های کتاب:

این را یاد گرفته‌ام که اگر آدم واقعاً قوی باشد، هم از دیگران کمک می‌گیرد و هم حقیقت را می‌گوید.

ص 167


از ادوین پرسید: رقص خشم چجوری است؟
ـ از همه سخت‌تر است؛ چون با خشمت روبه‌رو می‌شوی و رهایش می‌کنی.

ص 194

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد