1. باید وقت بگذارم و کتابخانة کوچولوی جادوییام [1] را مرتب کنم. تصمیم گرفته بودم فقط کتابهای خیلی دوستداشتنیام را، فارغ از موضوع و هر نوع دستهبندی، در آن قرار بدهم. اما بهمرور، دچار کمتوجهی شد. الآن دیگر مواردی در آن هستند که میتوانند به جاهای دیگری نقل مکان کنند تا بخشی از خریدهای جدیدم کنار دوستهای قدیمیشان بنشینند.
2. از آنجا که فردا ، انشاالله، باید دنبال مأموریت شیرینی بروم، بخش مقدماتی آن را باید امروز انجام بدهم. چون بخش دوم مأموریتم با اولی همخوانی ندارد و ممکن است، حتی اگر هم به مشکل برنخورم، هولوولا برم بدارد. پس تصمیم گرفتم همین دقایق آینده، خودم را تکانی بدهم و تا «بهمن» پیادهروی کنم.
[1]. جادویی؛ چون محبوبترین کتابهایم را در آن میچینم معمولاً و اینکه احساس میکنم به من لطف دارد و کش میآید و میتوانم اندکی دغدغة جا را با آن فراموش کنم.