خواندن رمان تصرف عدوانی [1] برای من هیجان و حتی کشش خاصی نداشت. اما اصلاً اثر ضعیف و بدی نیست و فکر میکنم حتی بد نیست خیلیها یکبار بخوانندش. شخصیتهایش برای من طوری نیستند که بخواهم بگویم «چرا فلانی این کار را کرد؟»، «چرا این کار را نکرد؟». همهچیز یکطور منطقی پیش میرود، چون در خط سیر معهود خودش است؛ اگر چنین کنی، چنان میشود. همین. به همین دلیل، بدون جانبداری میتوانم بگویم گاهی رفتار من شبیه زن یا مرد داستان است. البته از جزئیاتشان خیلی یادم نمانده فقط تصویری کلی ازشان در ذهن دارم. اما بیشتر اوقات از ابتدای عمرم احساس میکردم رفتارم در برابر بعضیها شبیه زن داستان است. اما انگار معمولاً آگاهی لازم را به خرج دادم و جلوی درگیریهای ذهنی بعدی را گرفتهام. این سالها هم بهتر میتوانم خودم را از این رفتار دور نگه دارم. اما آنچه مرا شبیه مرد داستان می:ند گویا چندان دست خودم نیست؛ چون همیشه کسانی هستند که بدون اختیار من، شبیه آن زن رفتار کنند و من حواسم نباشد و ...
ولی انگار داستان زندگی همة ما طوری است که همیشه جایی باید به رفتارمان آگاه شویم. چه زن داستان باشیم و چه مرد، باید بهموقع چرخش لازم را داشته باشیم.
شاید من هم نباید گاهی احساس عذاب وجدان داشته باشم.
[1].نوشتة لنا آندرشون، ترجمة سعید مقدم، نشر مرکز.