من اگر ماگل بودم، یکی میشدم مثل آقای جیکوب کوالسکی
یکی که تا آن سن از کارهایی که کرده چندان راضی نیست و کمی محتاط و ترسوست اما حاضر است در چمدان نیوت اسکمندر قدم بزند و به او در رتق و فتق امور دنیای چمدانی کمک کند و بهراحتی با آن خو میگیرد؛ کسی که خیلی راحت و سریع دنیای جادویی را میپذیرد و بعد از آنکه فراموشانده شد، در شیرینیپزیاش خوراکیهایی با شکلهای عجیب میپزد که فقط برای جادوگرها آشناست و در پاسخ به ماگلها، درمورد شکل آنها، میگوید آنها را از رؤیاهایش الهام میگیرد.
شخصی که ممکن است گاهی تواناییهایش را فراموش کند اما همیشه آن مقدار جاهطلبی توی رگهایش او را به جلو میراند.
ـ قبل از عید، کتاب راهنمای ناکامل و نامعتبر هاگوارتز را در سالن انتظار دکتر خواندم. امروز هم یکسوم از کتاب اول داستانهای کوتاه از قهرمانیها و نمیدانم چیچیهای هاگوارتز را در نوبت انتظار تعویض دفترچهام مطالعه کردم و کلی لذت بردم چون به پروفسور مکگونگال عزیزم اختصاص داشت.