ماجرای شکار نهنگ

بیش از یک ماه می گذرد از آن روزی شبی که زمزمۀ گلاکن محبوبم را پیدا کردم و کتاب دیگری از لوئیس سپولودای عزیزم. همان اول هم متوجه شدم ترجمه اش چنگی به دل نمی زند، اما دلم می خواست قدمی بیشتر در دورن دنیای نویسنده پیش بروم. الآن هم از خریدن و خواندنش ناراضی نیستم. فقط مصمم ام آن را نگه ندارم. اولین گزینه هم اهدای آن به کتابخانه است، همراه آن بیش از ده تای دیگر که ماه ها گوشۀ خانه خاک می خورند!

عوضش خیلی دلم می خواهد آن کتاب لاغر کوچولویش را پیدا کنم، جوجه مرغ دریایی و ... و چند نسخه از آن بخرم و به چندت از دوستانم هدیه بدهم. بس که عاشق ماجراهای گربۀ باشرف بندر و بزرگ منشی اش شدم.

اما این کتاب، درمورد شکار غیرقانونی بالن ها در آب های اقیانوس آرام است و نویسنده-خبرنگاری که بعد از سال ها، از قلب اروپا، به همین علت به کشورش شیلی بر می گردد و با افرادی در این مسیر آشنا می شود و ...

بخش های دوست داشتنی کتاب، ماجرای سفر دوران نوجوانی نویسنده به  اقیانوس بود و بخش پایانی کتاب، که نویسنده متوجه می شود پسر نوجوانی با علاقۀ بسیار کتاب موبی دیک را می خواند؛ همان کتابی که شور آن سفر هیجان انگیز را به سر خودش انداخته بود و به نوجوانی اش رنگ دیگری زده بود.

* زوربا، گربۀ باشرف بندر، هم می شود پرتغالی باشد، پرتغالیِ جوجه مرغ دریایی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد