تا حالا دوـ سه باری به خودم آمدهام و ترسیدهام نکند دارم، با حمایت از ایکسپریم، از ایکس انتقام میگیرم.
مثل اینکه عقدهی الکترای پنهانی داشته باشم ولی تا حالا فکر میکردم ادیپ است!
اما وقتی دلم میلرزد یا تمایلم به گریه خود را نشان میدهد، میفهمم انسان بر هیولا غلبه دارد؛ هرچند منکر وجود آن نشده باشد. هیولا و انسان همدیگر را دیدهاند و مجبورند با هم همراه شوند، نمیدانم تا کجا، احتمالاً تا همیشه؛ چون همین هیولا گاه از من محافظت میکند و جلوی ضربهخوردن انسان نحیف را میگیرد. حالا هرچقدر هم که بخواهند میتوانند توی مسیر به هم جفتک بیندازند. مهم این است که، هروقت پیش من بدِ آن دیگری را بگویند، من مراقب هردوشان باشم.
دوست دارم ببینم چطور این مسیر را به پایان میبرند.