چهارشنبه
مکان: وسایل نقلیة عمومی در رفتوبرگشت؛ زمان: از صبح تا عصر.
چندتا از آهنگهای شاد و قرشـبدة امید حاجیلی را پیدا کردم و با دو آهنگ از همایون شجریان و یک آهنگ از شهاب تیام و یکی هم از رضا یزدانی، ریختم توی mp3 جان و با هم راه افتادیم و ... عجب ملغمهای! ولی خیلی خوش گذشت.
بیشتر از همه «واویلا» را دوست داشتم و هم توی ذهنم در مسیر و هم غروب بعد از باشگاه، توی خانه، با آن قر دادم. در خیالم، از آن دامنهای خوشرنگ قرمز-مشکی یا گلگلی چیندار کلوش بالای زانو داشتم و خیلی بهم خوش گذشت.
امروز
با توجه به دقایقی پیش، انگار اژدهای درونم دارد رقاصی و همراهی با آهنگهای خوشکل قردار را از سر میگیرد. سالها بود که این چیزها فقط به تصویرهای ذهنیام محدود شده بود.
پرنده دارد از قفس بیرون میآید، میچرخد و قدمی میزند. با اینکه هربار به قفس بازمیگردد، میتوانم امیدوار باشم بهزودی روی شاخههای درخت رها در نسیم آشیانه بسازد.
از صبح به فکر دامنهای پیلیدار گلگلی خوشکل افتادهام.