-
اسفند 91
جمعه 25 اسفند 1391 11:42
« مهـم» نیست ! یه وقتایی یه چیزایی باهمۀ اهمیتشون « مهم » نیستن به واقع هم مهم نیستن ؛ اون قدر مهم نیستن که هی بخوای بهشون فکر کنی و یه کلاف درهم تنیدۀ سردرگم ازشون فراهم کنی و از چیزایی که واقعا « مهم » اند باز بمونی ... اما در ذات خودشون اهمیت دارن و این اهمیت زمانی بهتر خودشو نشون میده که بگیم برخورد ما و طرز کنار...
-
بهمن 91
یکشنبه 8 بهمن 1391 11:46
ای آرزوو .. ! :) دوسال و سه ماه پیش همچین چیزی نوشته بودم ، همین جا توی این ص : « حالا در بهترین حالت آدم می تواند شبها به جای کتاب ، مثلاً لپ تاپش را ، یا _ کسی چه میداند ، شاید بعد چند سالی شد و _ ریــدر ش را با خود به بستر خواب ببرد و پیش از آسودن ، دمی در سایۀ واژگان بیاساید . » نمی دونستم به این زودی خودم همین...
-
مهر 91
سهشنبه 25 مهر 1391 11:48
همۀ فرزندان جوهری من ! هر کتابی که وارد حریم آدم میشه واقعا دنیای متفاوتی ، زندگی تازه ای رو با خودش به همراه میاره . خودم وقتی یه کتاب جدید رو می خرم که مدتها برای خوندن و داشتنش نقشه کشیده بودم ، احساس درک یه اتفاق بزرگ و متفاوت رو دارم ؛ همین که مبلغش رو پرداخت می کنم و اون کتاب مال من می شه ، اینکه کسی نمی تونه...
-
شهریور 91
شنبه 25 شهریور 1391 11:50
« در خیــال » یه نگاه به عکسای پست های اخیر انداختم ... یادم افتاد یه زمانی ، در دوردست ها ، نگرانی عمده م این بود که آیا بالاخره یه روزی میرسه که من دست از دنیای تخیلی ، خیالات ، خیالبافی ، اجرای نقش در زندگی های موزای و همزمان ، ... بردارم یا نه ؟ همیشه به خودم امید میدادم بالاخره تو یه سنی آدم جدی تر می شه ، اصن...
-
خرداد 91
پنجشنبه 25 خرداد 1391 11:55
مثل پیامی در بطری عاشق یه سری امکانات فیس بوک م و پیش میاد که بالای یه ساعت در روز هم پشتش نشسته باشم . سفر به سرزمین های خیالی و غوطه ور شدن در قلمروهای متعدد و بی انتها رو که سال ها آرزوشو داشتم ، برام آسون کرده . صد البته بیشتر مشتری عکس های به اشتراک گذاشته شده هستم ، به خصوص عکسایی که انگار سوژه ها رو مطابق...
-
اردیبهشت 91
دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 11:56
«باز سودایی شدم من ای حبیب» بعضی از بخشهای ذهنم که نشونه ی بارز شلختگی در اونها مشهود بود رو دارم درست می کنم و پیشرفت هایی حاصل اومده ؛ اما برعکس یکی از گوشه های دیگه دچار آشفتگی خطرناکی شده ! مساله اینه که توی این یه ماه اخیر چهار کتاب رو دست گرفتم ودوتاشون نیمه کاره رها شدن ، یکیشون همه ش بهم سیخونک میزنه ولی منتظر...
-
فروردین 91
جمعه 25 فروردین 1391 11:58
گل دوستی الآن دیدم دوست جونم [ پرکلاغی ] وبلاگشو چن روز پیش بعد از ماه ها آپ کرده ، اونم با یه تصویر زیبا از گل های قشنگ ... منم یاد گل های مورد علاقه م افتاده که دیدنشون برام آرامش بخشه ؛ چون معمولا در تعداد زیاد و کنار هم دیده می شن چند ساله عاشق گل و درخت ویستریا هستم .. به خصوص از دو سال پیش که با دیدن سریال «...
-
اسفند 90
پنجشنبه 25 اسفند 1390 11:59
به به ! یه سالیه که منتظرتونیم :)) دروگون تو یه لیوان بلور قدری زعفران کف مال/ کف ساب ریخت و روش آب تازه جوشیده . قدّ یه تخم کبوتر هم نبات زرد انداخت ته لیوان . سرش رو با یه نعبکی سفالی قهواه ای بست و گذاشتش روی بخاری که آروم می سوخت ... بعد ده دقیقه که برگشت نگاهش کرد ، رنگ دادن لحظه به لحظه ی زعفران ها رو حس کرد که...
-
بهمن 90
شنبه 8 بهمن 1390 19:21
اولین هام با کتابا اولین کتابی که خودم خوندم : یه کتاب درمورد زندگی مورچه ه ا بود . یادمه کلمه ی « متوجه » رو می خوندم Matoojah ! اولین کتابی که خودم خریدم : زندگی نامه ی کوروش کبیر نوشته ی مولانا ابوالکلام آزاد . عاشقش بودم اون موقع ها . اولین کتابی که طرح روی جلدشو دوست داشتم : گربه ی چکمه پوش اولین کتابی که وقتی...
-
دی 90
یکشنبه 25 دی 1390 19:23
پیر شده ام ، گنــدالـف ! « چرا احساس می کنم این قدر نازک شده ام ، انگار که یک جور کشیده باشندم ، نمی دانم می فهمی منظورم چیست ؟ مثل کره ای که آن را روی نان خیلی بزرگی مالیده باشند . یک جای کار می لنگد . باید آب و هوایم را عوض کنم یا چیزی مثل این » . *توصیف بیل بو بگــینز از پیر شدنش _ اربـاب حــلـقـــه ها / ج اول به...
-
آبان 90
جمعه 27 آبان 1390 08:57
پناهگاه دلم واسه اینجا تنگ شده ، خیــــلی ! ولی هنوز حوصله شو پیدا نکردم مطلب دوست داشتنی و مورد پسند خودمو بنویسم . " سیاه قلب " عزیز رو تموم کردمش و الآن دارم جلد اول ماجراهای شرلوک هلمـز و " دختر پرتقال " از یوستین گاردر رو هم زمان می خونم ! یکی ش توی کیفمه برای اوقات بیرون بودن و معطل موندنم...
-
مهر 90
پنجشنبه 7 مهر 1390 08:57
اژدهــا شاد می شود ! امروز صبح دست اژدهامونو گرفتیم و تاتی تاتی کنان رفتیم دنبال انجام دادن دوتا کار مهم که وقت گیر هم نبودن . بعدش اژدهام دست منو گرفت برد توی کتاب فروشی محبوبم _ که قراره یه روز دیگه با پرکلاغی جونم هم بریم اونجا !! / سلام پرکلاغــی جون ، خوبی ؟ _ اولش جوّ گابریل گارسیا مارکز عزیز منو گرفت و "...
-
شهریور 90
یکشنبه 27 شهریور 1390 09:04
من و کتابــا 1_ جیــره کتاب / کتابهایی در مورد اسطوره ها 2_ من هنوز قول بزرگم به خودم رو عملی نکردم ؛ قرار بود یه دور دیگه چندتا ازکتابای پائولو رو بخونم ببینم با گذشت حدودا یه دهه ، چه حس ها و دریافت های جدیدی پیدا کردم ! 3_ یه چند صفحه ای از کتاب "بیژن و منیژه " ی جعفر مدرس صادقی رو خوندم . ریتمش و داستانش...
-
مرداد 90
پنجشنبه 27 مرداد 1390 11:01
" از شیــطان آموخت و سوزانــد " امانوئل همیشه نقاشی هایی می کشد که تاریخ قوم ارامنه را روایت می کند . " از شیطان آموخت و سوزاند " هم نام تابلویی از امانوئل است . کتاب دربردارنده ی روزنگاشت های زنی مسیحی - ایرانی میان سالی است که گذشته ی مرفه و نسبتا خوبی داشته ، اما به دلایلی آن را از دست داده و...
-
تیر 90
دوشنبه 27 تیر 1390 11:03
خورشیـــد را بیدار کنیم ... و تابان در افق نگهش داریم « خویشاوندی تنهــا حاصل وابستگی های خونی نیست ، رشته پیوندهای قلب و ادراک نیز وجوددارند » ___ منتسکــیـو « زه زه _ قهرمان بی چون و چرای « درخت زیبای من » _ در این مرحله نیز زندگی اش از شیطنت و بازی درآوردن سر دیگران سرشار است . در اینجا هم خیال پروری رهایش نمی کند...
-
خرداد 90
جمعه 27 خرداد 1390 11:16
دمی با یوسا « چگونه می توانیم بعد از خواندن جنگ و صلح و در جستجوی زمان از دست رفته و بعد از بازگشت به جزئیات بی اهمیت دنیای مرزها و امر و نهی ها که در هر کجا به انتظار ماست و با هر گام که بر می داریم ونیای خیالات ما را تباه می کند ، خود را زیانکار نبینیم . ... » صص 24-25 کلاً میگه ادبیات به صورت غیرعمدی بهمون نشون...
-
اردیبهشت 90
سهشنبه 27 اردیبهشت 1390 11:17
" از دست عزیزان چه بگویم , گله ای نیست " آخه یه آدم نازنین دوس داشتنی باشه که سابقۀ رفاقتش بیش از ١۵ سال باشه .. اون وقت آرومِ آروم ، ساکتِ ساکت .. ینی یه چیزی من می گم و یه چیزی شما می خونـید ها .. اصن صدا از دیوار درومد از ایشون درنیومد . الآن می گم عیب کار کجاس : ایشون در تقریباً هیچ موردی از موارد مربوط...
-
فروردین 90
شنبه 27 فروردین 1390 11:21
سفر به شیلی « یک مقام س.ی.ا/سی از اولین روز کار در دفترش باید متوجه باشد که جزئی ترین نشانه ای از نوآوری ، پایان زندگی حرفه ای او را رقم خواهد زد . چون او آن جا نیست که از خود شایستگی نشان دهد بلکه برای رسیدن به سطح بی لیاقتی مخصوص به خود به طرزی محترمانه ، در آن مقام قرار داده شده است . مقصود از ارسال کاغذهایی با مهر...
-
اسفند 89
جمعه 27 اسفند 1389 19:47
وقتی اسکارلت نامه می نویسه ! جناب manoto 1 ... اون فیلمی که چن دقه ی پیش داشتین درموردش توضیح میدادین ، همونی که برداشت جدید از رمان Letter of Scarlet اثر ناتانیل هاثورن ِ .. معنی ش نمی شه « نامه ی اسکارلت » . آخه کودوم اسکارلت برداشته توی فیلم یا رمان نامه نوشته که اسمشو گذاشتن روی داستان ؟ اون معنی ش می شه « حرف...
-
بهمن 89
یکشنبه 8 اسفند 1389 19:48
« هــری پاتـر و من » ... مطلبی که اینجا درج شده بود ، توی یه وبلاگ دیگه قرار گرفته و به جای تکمیل شدن در این صفحه ، توی اون وبلاگ به صورت مطالب جداگانه منتشر می شه ( به خواست خدا ) خواستم دنیای هری پاتری م با دنیاهای جادویی دیگه م درهم آمیخته نشه . حیفم اومد ! آدرس اون صفحه : www.hp-rugic.persianblog.ir همچنان سرگردان...
-
بهمن 89
جمعه 8 بهمن 1389 19:48
« هــری پاتـر و من » ... مطلبی که اینجا درج شده بود ، توی یه وبلاگ دیگه قرار گرفته و به جای تکمیل شدن در این صفحه ، توی اون وبلاگ به صورت مطالب جداگانه منتشر می شه ( به خواست خدا ) خواستم دنیای هری پاتری م با دنیاهای جادویی دیگه م درهم آمیخته نشه . حیفم اومد ! آدرس اون صفحه : www.hp-rugic.persianblog.ir همچنان سرگردان...
-
دی 89
دوشنبه 27 دی 1389 19:51
" آودا کداورا " « زنبور ویژ ویژوی جوشان ! » « نوشیدنی گازدار ترش ! » . . . حوصله شو ندارم بیشتر به یادم بیارم ... فقط ... فکر می کنم دیگه کسی زیر ناودون کله اژدری وا نمی ایسته تا این رمزها رو به زبون بیاره ... چون فقط دامبـلــدور از این روزها برای ورود به دفترش استفاده می کرد ... جلد دوم شاهزادۀ دورگه تقریبا...
-
آذر 89
شنبه 27 آذر 1389 21:13
کاراکترهای تغییر دهنده بعضی شخصیت هایی که توی کتابا و فیلما باهاشون همراه می شیم ، ممکنه محوری نباشن و یا در کل تأثیر خاصی روی آدم نذارن . ولی گاهی وقتا هست که یه چیزایی رو در ما عوض می کنن ، یا باعث می شن که یه چیزایی در ما شروع کنه به عوض شدن ... جاستین _ دختر مگی ِ نازنین در کتاب پرندۀ خارزار _ برای من همینطوریه ....
-
آبان 89
پنجشنبه 27 آبان 1389 21:16
به بزرگی یک خواب! طبق نقشۀ تغییر ناپذیر ژنتیکی ناخودآگاه کهنه پرستم _ در موارد مشابه _ دوست دارم گاهی به بعضی بلاگرها پیشنهاد بدهم مطالب وبلاگشان را کتاب کنند . یعنی دقیقا همه را بدهند برای چاپ روی کاغذ ! بعد می گویم : این چه کاری ست ؟ در زمانۀ زمین سبز و حفظ جنگل ها و کمتر استفاده کردن از کاغذ و ... . ولی واقعاً خود...
-
مهر 89
سهشنبه 27 مهر 1389 21:22
در آغوش امن زمین از دیروز عصر که تصاویر نجات معدن چی های شیلی رو دیدم ، ناخودآگاه بهشون فکر می کنم . یعنی بیشتر به شرایطشون . این که توی معدن گیر افتاده بودن و بالاخره روزای زیادی اونجا بودن ... اول هاش که حتما مطمئن نبودن می تونن نجات پیدا کنن ... تازه بهترین لحظاتش همین ساعت های آخر بوده که کپسول می فرستادن پایین و...
-
مهر 89
سهشنبه 27 مهر 1389 21:19
داستان هایی که برای مکتوب نشدن خلق می شوند بالاخره به لطف اصرار ٢-٣ تا از عزیزان و ابراز علاقمندی شون و با یه حسن تصادف ، فیلم Twilight رو دیدم . ازش خوشم اومد . دلیل ارتباط برقرار کردن من با این فیلم ، از این زاویه ست : شخصیت محوری که این روزا توی ذهن من حضور داره و جولان میده و به پیش بُرد داستان جدیدم کمک می کنه ،...
-
شهریور 89
شنبه 27 شهریور 1389 21:23
برای تو که هر بار دیدمت داشتی می رفتی ! از صبح تا حالا سه بار به یادت افتادم . برای یک روز ، سه بار زیاده . هر بار هم بدون آمادگی قبلی دقیقاً در یک حالت تصور کردمت : در حال رفتن ، و فعلاً به دور از دسترسی . این شش ماه اخیر فرصت خوبی بود برای امیدوار شدن . امید به پیدا کردن ، بازیافتن ، ... و رفتن . این شش ماه ، از...
-
مرداد 89
چهارشنبه 27 مرداد 1389 21:30
بعضی آدم ها ... نواب گفت : « بعضی آدم ها هستند که تحمل زندگی در غیابشان سخت است . زمانی از یکی از درویش های عجمیر ( شخصی خیلی مقدس )پرسیدم : " چرا این آدم خاص ؟ چرا یکی دیگر نه ؟ " و او این جواب را داد که خیلی خوشم آمد : " این ها همان هایی هستند که زمانی در بهشت نزدیکت نشسته اند ". این نظر قشنگی...
-
تیر 89
یکشنبه 27 تیر 1389 21:33
این آدم شادی خودش از یافتن موزیک های دوست داشتنی شو ثبت می کنه در گوشه ای از تاریخ ، باشد که شخص دیگری خوشش آید : دانـلود کنید : [ Yanni/ November sky (Bajo en el cielo de Noviembre) / Ender thomas ] [ Ritual de Amor (Desire) / Ender thomas & Yanni ] [ Mi todo eres tu (Hasta el ultimo momento) / Chloe & Ender...
-
خرداد 89
یکشنبه 2 خرداد 1389 08:32
" در آغاز کلمه بود " در برخی چیزها گونه ای اعجاز وجود دارد ؛ شنیدن صداها پیش از دیدن تصویرها ، خواندن کتاب ها پیش از شناختن نویسنده ها و دیدن تصویرشان ، ... ذهن به تکاپو می افتد و در زمینۀ بکر بی انتهایی که این بی دسترسی به اصل و منبع برایش فراهم کرده ، از روی شواهد اندک خود را به آن نزدیک می کند . یک نمونه...