یاغی‌ها

ئه! فاصله‌ی آخرین یادداشتم این‌جا با امروز شده 20 روز؟ من کجا بودم این‌همه روز؟

ولی اعتراف می‌کنم وقتی به وبلاگم فکر می‌کردم، حتی با وجود ننوشتن در آن، احساس خیلی خوبی داشتم؛ این‌که این‌جا همیشه مقر و مأوایی دارم و در ذهنم هم که می‌نویسم، انگار می‌آید این‌جا ثبت می‌شود.

دو روز پیش، یادداشت خیلی خوبی درمورد جلد دوم یاغی شن‌ها خواندم و باز دلم قیلی‌ویلی شد. چون انگار جلد دومش جذاب‌تر از اولی است! تازه،‌به این هم فکر می‌کردم چرا امسال موسم دل‌تنگ‌شدنم برای داستان‌های امریکای لاتینی نشده؟ فراموششان کرده‌ام؟ بعد، متوجه شدم هنوز تابستان نیامده، آخرهای خرداد هم که نیست. تقویم کتابی‌ام کمی قاتی کرده!

علی‌الحساب هم صفحاتی را جلویم باز کرده‌ام تا ترجمه‌های کتاب پست قبلی را با هم مقایسه کنم ببینم کدام را بیشتر دوست دارم.

زرشک! «بیدی» واقعاً انتخاب فارسی‌شده‌ی اسم واقعی است! بیدی اصلاً روحش هم خبر ندارد من او را با این اسم می‌شناسم. باید از همان «شانس» که فارسی شده بود می‌فهمیدم. ولی عقلم چرا قد نداد؟ شاید چون این کار بهتری برای خواننده‌ی فارسی است؟ برای همین نفهمیدم؟

خب، ظاهراً همین ترجمه‌ای که خوانده‌ام جذاب‌تر است. زبانی که مترجم انتخاب کرده به بیدی بیشتر می‌آید و به‌نظرم، با فضای داستان و بافتش بیشتر جور است. فکر می‌کنم آن طنز مخفی توی روایت داستان بااین زبان بهتر جور درمی‌آید.

مثلاً وقتی خواندم «پرنده‌های آبی» واقعاً ذهنم رفت سمت رنگ ولی، توی همان ترجمه‌ای که خوانده‌ام،‌ نوشته «پرنده‌های وحشی آبزی» که از دید من مناسب‌تر است.

«صدایم از زمزمه‌ای بلندتر نمی‌شود» هم جالب نیست! معلوم است شخص توی دام جمله‌ی اصلی بدجور گیر افتاده!

آره! این جمله: «من‌من‌کنان می‌گوید: خب... و تو...؟» نشانه‌ی پررنگ‌تری برای همان گیرافتادن است. چون در کتاب قبلی نوشته: «... چه نسبتی باهاشان داری...؟» که سرراست‌تر است.

خب البته جمله‌هایی هم هست که توی این دومی سرراست‌تر به‌نظر برسد ولی همچنان دست ترجمه‌ی قبلی بالاست. مثل اینکه، با همه‌ی این‌ها و آن‌ها، باید خوشحال هم باشم که آن را خواندم.

اوه اوه!

«شهری که در آن بزرگ شده‌ام... آب‌وهوایی بیابانی دارد و تخت و خشک و نیمی از سال حسابی گرم است»/ «شهر من... آب‌وهوای کویری دارد و بیشتر از نصف سال هوا خشک و بی‌حرکت و خیلی داغ است». در این دو جمله،‌یکی به نفع آن است و یکی به‌نفع این ولی «تخت و خشک» آخر؟

خب خب!

این یکی: «پسری به اسم مایلز دوبار شلوارش را نگاه کرد و ...» / «پسری به اسم مایلز که تا آن موقع دوبار تو شلوارش شاشیده بود و...»

والسلام!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد