هفتة پیش، انیمة Orange و کتاب ققنوس و قالیچة جادو را تمام کردم و خیالم راحت شد.
درمورد انیمه، از این لحاظ راحت شدم که بالاخره مجموعهای دیگر از این نوع توانستم ببینم و موضوعش برایم جالب بود. البته بیشتر اپیسودهایش را پاک کردم و دوتای اولی و دوتای آخری را، برای یادگاری، نگه داشتم. چون در اولیها موضوع داستان مطرح شده بود و در آخریها، خیلی خوب (در حد همین داستان و انیمه) جمع شده بود. از باقی اپیسودها دستکم میشد چیزهایی را حذف کرد و بعضی حرکات و واکنشهایشان برایم لوس و بیمزه بود.
درمورد کتاب هم، از چند سال پیش، خیلی دوست داشتم آن را بخوانم. جلد قبلیاش را (پنج بچه و او)، با خوانش انگلیسی، گوش داده بودم و فکر میکنم در همان حد هم کافی است و لازم نیست حتماً دنبالش بروم. البته سریال انگلیسیاش خیلی خیلی بامزه و دوستداشتنی است (مثل سریال ققنوس) و اگر این دو سریال نبودند، شاید به این راحتی ترغیب نمیشدم کتابهایشان را بخوانم.
شخصیت ققنوس در این کتاب را دوست داشتم؛ باوقار و در حد انتظار، ازخودمتشکر بود و از بین بچهها،روبرت را بیشتر دوست داشت چون سبب تولد دوبارهاش شده بود (هرچند ناخواسته و نادانسته). ماجراهایش با بچهها هم اغلب جالب بود.