«آنان که خاک را ...»

هیچ‌کار نمی‌کنم ، خستگی کارهای نکرده را درمی‌کنم، شده‌ام کارشناس برجستة اتلاف وقت.

شاهرخ مسکوب


چهل‌وخورده‌ای سال پیش فرموده‌اند؛ شاید هم پنجاه سال پیش. آن‌وقت من از کمی بعد از بچگی این‌طوری با خودم تا می‌کرده‌ام و خودم را قضاوت و سرزنش می‌کرده‌ام. هنوز هم ترکش‌هاش با من مانده.

ولی این که ایشان فرموده‌اند نتیجه‌اش می‌شود دستاوردهایی که تبدیلشان می‌کند به یگانه جستارنویس تخصصی فرهنگ و زبان ما؛ آن‌وقت من فقط یاد گرفته‌ام سرزنش و سختگیری بی‌مورد را تا بتوانم از خودم دور کنم تا مرا در هم مچاله نکند و نشوم کسی مثل مکس (انیمیشن مری و مکس) که توی ذهنش برود روی آن چارپایة مخصوصش و هی تکان‌تکان بخورد و هراس بیفکند به دل و ذهنش.

خب البته در سطرهای بالا قدری اغراق کرده‌ام!

من موجود بااستعداد و توانمندی هستم که گاهی از این شاخه به آن شاخه می‌پرم و فقط روی یک موضوع تمرکز ندارم. همیشه دلم یک وانت هندوانه می‌خواهد؛ به جای اینکه همان یک هندوانه را با دقت و حوصله بردارم ببرم سرجایش.

از این‌ها که بگذریم، خود همان جملة نقل‌شده برایم مهم بود و اینکه بلافاصله خودم را مقایسه کردم و گفتم: ئه، مثل من!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد