هفتة قبل:
کاش کناردستی موقع سرفهکردن جلوی دهانش را گرفته باشد!
با این حجم صدایی که تولید میکند، بعید میدانم خیلی دلسوزانه و متعهدانه این کار را کرده باشد!
نگاه نمیکنم گرفته یا نه. سعی هم میکنم نگاهش نکنم. اینجور وقتها رویم را برمیگردانم. فکر میکنم نگاهنکردن بهشان در جلوگیری از انتقال میکروبهایشان هم مؤثر است.
کاش این یکی کناردستی با غذاش پیاز نخورده بود؛ آن هم وقتی میدانسته قرار است از خانه بزند بیرون!
دیروز و روزهای دیگر:
کاش کمی عطر به خودش میزد ... کاش لباسش را تمیز میکرد .. کاش حمام ... بوها، بوووها!
اوه نه! من به حساسیتهام اهمیت نمیدهم؛ طوری که بیشتر اوقات این ظن را هم به خودم ندارم که حساس باشم. نه قصد دارم خودمان را در این زمینه از رفتارهای اجتماعی نقد کنم نه چیز بدی از اشمئزاز آن لحظهها در خاطرم مانده که آزارنده باشد.
یک یا دو سال پیش:
چه دختر خانم خوشکلی! اوووه، ... امیدوارم گوشیهای هندزفریاش را، قبل از اینکه بگذارد توی گوشش، تمیز کند! خدایا! بهوضوح دید که جلوی پایش، کف زمین مترو کشیده شدند! نه! بده من برایت تمیزشان کنم بعد بگذارشان توی گوشَت! وای نه! گذاشتشان توی گوشهاش! کاش گوشهاش چرک نکنند!
بارقههای خوشکل روشنایی:
از دیدن آدمهای تمیز خوشکل خوشلباس توی مسیرم آنقدر مشعوف میشوم که بیشتر چیزهای نازیبای مرتبط و حتی غیرمرتبط را خنثی میکند.
وای این مطلب خیلی بامزه بود مخصوصا اونجاش که نوشتی: بوها، بووووها :))))))
از وقتی هوا سرد شده مترو هم یه بوی دم خیلی بدی میده وقتی واردش میشی، باید یه ماسک بخرم منم، که بوها، بووووها اذیتم نکنند.
ای وای! یه وقتایی تهویهش خوبه ولی گاهی دیگه غلبة بوها بیش از حد میشه. ماسک فکر خیلی خوبیه. دیگه چارهای نمیمونه!
فکر کنم ایستگاه شادمان هم گاهی بوی فاضلابطور میده! وووع!