ــ از اپیسود 17 فصل دوم خیلی خوشم آمد؛ همان که درمورد ماشین فیهروی مارشال است. از اول تا آخرش خیلی خیلی خوب بود. حتی بعضی جاها که داشت احساسی میشد و همین که میآمدم رقیقالقلب شوم، با طنز کوچک بهجایی فضا عوض میشد (مثلاً آخر کار فیهرو که داشتند هلش میدادند و چرخها قفل بود و ...). قیافة مارشال 16 ساله هم، با دندانهای سیمکشی و جوشهای روی صورت، خدااا بود :)))))
ــ شخصیت بارنی را چندان دوست ندارم (نه که ازش بدم بیاید یا نپسندم؛ اتفاقاً خوب است که چنین شخصیتی را میبینم؛ آن هم در کنار بقیه) ولی بهنظرم سختترین نقش را نیل پاتریک هریس برعهده دارد؛ درآوردن چنین شخصیتی که بیننده به آن اهمیت بدهد و برایش مهم باشد چه میگوید و چه تأثیری بر دوستانش و سرنوشتشان دارد باید خیلی سخت و در عین حال جالب باشد.
من از اون بخش دخترباز شخصیت بارنی خوشم نمیاد، ولی بقیهی وجوهش مثل کت شلوار و شیک پوش بودن و عدم تعلقاش به آدما و تنهایی خاصی که با وجود آدمای زیادی که توی زندگیشاند تهنشین شده توی اعماقش و مهمتر از همه کلهی مو طلاییاش دوست دارم :)) گاهی فکر میکنم شخصیت خود نیل پاتریک هریس و زندگی شخصیشه که بارنی رو برام دوست داشتنی کرده. یه قسمتش هست بارنی راجع به گذشتههاش صحبت میکنه که زندگیاش توی جوونی این شکلی نبوده و دختری رو عمیقاً دوست داشته و قیافهاش هم کاملاً هیپی و هنری بوده اما پشت پا زدن دختر بهش اون رو عوض میکنه. اون قسمتش رو خیلی دوست دارم. بارنی احساساتی باوفا.
آره اون بخش شخصیتش رو منم نمی تونم درک کنم. البته شاید اگر پسر بودم می فهمیدم! حالا بد یا خوش اومدن رو نمی دونم چی می شد :)))
اون قسمتش مال فصل 1ئه! انقد وفادارا و عاشقا رو با اون شخصیتش بیچاره نشون میده من تأییدش می کردم ولی خوشم نمیومد! :))))