عرفان

پسره توی فیلم بی‌مادر به‌نظرم شخصیتش خوب شکل نگرفته بود. با آن پیشینه، چطور می‌توانست بدون دلهره و با دل سبک از خیلی چیزها لذت ببرد و هیچ سایه‌ای در چهره‌اش پیدا نباشد؟

بعدش انگار کلاً‌ مردها وقتی می‌توانند بذری در بطن زنی بکارند، به هر طریقی، احساس کهن فتح‌الفتوح درشان زنده می‌شود. هر زنی که از آنها باردار نشود به بهانه‌ای از چشمشان می‌افتد (چون توان فتحش را ندارند) و حتی به احساس عشق درونی چندین‌ساله‌شان هم احترام نمی‌گذارند. این را ضعف می‌دانند(ضعف خودشان است) اما نمی‌پذیرند؛ فقط صورت مسئله را پاک می‌کنند.

ولی چقدر زن‌ها در این زمینه رها و مستقل و قائم‌به‌ذات و وفادار و یک‌رنگ‌اند. می‌توانند فارغ از چنین چیزی به عشق حقیقی‌شان بپردازند. حتی اگر محتاج و وابسته و در قفس و ناکامل باشند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد