آخرررررررررشب، همان ساعتی که روحها آزاد میشوند، بیدار بودم و داشتم لیلاک و دوستان شفافش را درعمارت تسخیرشدهی اسکالی همراهی میکردم. یکی از اپیسودهای Dublin Murders داشت پخش میشد که خیلی دوستش داشتم. بیدار ماندم و در کانال 1+ و 2+ هم دوبار دیگر تکرارش را دیدم (همزمان با خواندن کتاب). اگر از این اپیسود سریال از من امتحان بگیرند، 20 میشوم!
چه آخر شب مفید و جذابی داشتی :)
«دوست شفاف» :)))
منم دوست شفاف میخوام خب :))
دوستای شفاف توی این کتاب خیلی خوب بودن، منم دلم خواست ولی معلوم نیست تو واقعیت چی نصیب بشه!
هفته بعدش هم همین کار رو کردم، البته دوبار دیدم به جای سه بار
فکر کنم هفتهی بعد قسمت آخرش باشه. ممکنه اینم ببینم.
حالا خوبه کلش رو دارم ها!