برداشت ویژه

امروز فکر کردم فهمیدم که چرا همیشه دوست دارم در زندگی دیگران سرک بکشم؛ هم آن آرزووارة ماجرایی دوران کودکی ـکه دوست داشتم یک روز مردم همه بخوابند، خوابی عمیق، و من بروم تک‌تک خانه‌هایشان را سر فرصت ببینم و بگردم و...ـ هم این تمایل خاص به خواندن زندگی‌نامة افراد و همراه شدن با گذشته‌هایشان و تلاش برای درک و چشیدن غم و شادیشا.

به نظرم آمد این علاقه از عطش پنهان‌شده‌ای سرچشمه می‌گیرد که تا امروز برایم واضح نبوده؛ اینکه انگار در زندگی دیگران دنبال خودم می‌گردم؛ دنبال بخش‌هایی از خودم که شاید تجربه‌هایی را در زندگی خودم دوست نداشتم یا کامل نمی‌دیدم و راهی برایشان پیدا نکردم. خواستم همیشه بخش‌هایی از زندگی دیگران را در ذهنم برش بزنم و بیاورم در میان تکه‌های زندگی خودم بچسبانم. حالا اینکه چرا بیشتر این بخش‌های انتخابی هم لزوماً پایان خوش ندارند (نه که تلخ باشند؛ مثل افسانه‌های بی‌کم‌وکاست و غیرواقعی نیستند) یا خودشان همیشه گره‌هایی برای گشودن دارند بماند.

ـ البته یادم هست هرچه سنم کمتر بود این کار برش‌زدن و چسباندن بیشتر به سمت تکه‌هایی مایل بود که خیلی شبیه همان افسانه‌های پریان بودند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد