وقتی هوا یکهویی سرد یا طوری گرم میشود که تحملش از جهاتی سخت بهنظر میرسد، دچار یأس فلسفی میشوم. با خودم فکر میکنم که: «خب این کارها برای چی؟ مشغولیت همیشگی به چه درد میخورد؟ خستگیش قرار است چطور از تن آدم دربرود؟ چه امیدی تهش وجود دارد؟ نتیجه چیست؟ ... »
میدانم باید دنبال چیزی بگردم که مرا سرحال بیاورد تا بتوانم جواب پرقدرتی برای این حالتم پیدا کنم یا فقط بتوانم به «این نیز بگذرد» و ازسرگذراندن فکر کنم.
موسیقی فاخر برای این لحظات حیف است! باید درِ یکی از جهانهای موازی را باز کرد؛ یکی از آن خاصهاش که شرایط در آن خیلی متفاوت باشد با اینجا و الآنِ بهانهگیری.
[1]. مخفف فیلسوف است؛ نه بهمعنای «یک فیل».
ــ یادداشت مربوط به روز آخر اردیبهشت است.
امروزنوشت: چقدر [از این کتاب] خوشم آمد! دلم میخواهد بخوانمش. چقدر کتابهای روز نوجوانان جذاب و خواندنی شدهاند. حالا درست است اندکی حسودیام میشود ولی باز خدا را شکر! بیشتر از همه، از مترجمان خوبمان و انتشاراتیهای خوشذوق متشکرم بابت این قضیه. [جملاتی از متن کتاب]، [درمورد کتاب]، [خرید کتاب با 20٪ تخفیف؛ درصورت موجودبودن]، [باز هم دربارة کتاب].