دردسرساز را توی مسیر برگشت تمام کردم و با اینکه خیلی واضح میدیدم صفحات کتاب دارد به سمت انتها میرود و حتی شمارة صفحهها هم جلو چشمم بود، از تمامشدنش جا خوردم. کتاب خیلی خیلی خوبی بود و ای کاش خیلی سال پش چنین کتابی میخواندم. حتی بهنظرم، توی برخورد دیروزم با توتوله هم تأثیر گذاشته بود و توانستم آدم مؤثرتری باشم (هرچند قدمبهقدم؛ از همین هم راضیام).
جالب بود که، از ابتدا، فکر میکردم حتماً صحنههای خیلی هیجانانگیزی از برخورد و ارتباط با خرس روح، در کتاب، تصویر خواهد شد اما اصلاً اینطور نبود و از این جهت، غافلگیری خیلی شیرینی داشت. خرس روح، مثل روح، قوی و واقعی و نامرئی بود.
ادوین گفت: توتمِ تو داستانِ توست؛ جستجوی توست و گذشتة توست. هر کسی این چیزهایش مالِ خودش است. به همین دلیل است که تو چیزی حک میکنی. به خاطر همین است که بعضی چیزها را با رقص نشان میدهی. به خاطر همین است که تلاش میکنی ... تا کشف کنی و داستان خاص خودت را خلق کنی.
ص 233
ـ حرفهای ادوین را هم باید با آب طلا نوشت؛ حتی اگر عیارش زیاد هم نباشد. آدم شکستخوردهای که بعداً قوی شده و هنوز به زخمها و جاهای شکستگیهاش واقف است واقعاً ارزش آشنایی و دوستی را دارد.
کتاب: دردسرساز، نوشتة بن میکائلسن، ترجمةپروین علیپور، نشر چشمه (کتابهای ونوشه).
این کتاب ترجمهای از دو کتاب Touching Spirit Bear و Ghost of Spirit Bear است.