این الماس منه و متأسفم اگه بهدرخشندگی الماسی نیست که تو داری.
شارلوت به دوستش،پاپی
×××
از دستهی اتفاقیها:
(از فیلمها و ... اتفاقی خیلی خوشم میآید. ولی منصفانه باید گفت فقط مواجه شدن با آنها اتفاقی است. وقتی تصمیم میگیریم پایشان بنشینیم دیگر اتفاقی نیستند.)
Mr Church دوستداشتنی؛ فیلمی آرام و روزمره که حوادث خودش را هم، در عین حال، داشت. خانه و رنگ دکور آن را خیلی دوست داشتم. هنرپیشهها، مخصوصاً ایزی، واقعاً خوب بودند. حیف که ابتدای فیلم را ندیدم، هنوز.
مستر چرچ، هنری نازنین، همهی آن چیزهایی را که بود به بهترین شکل بود. از آن فیلمهایی است که دلم میخواهد باز هم ببینم و برای خودم نسخهای از آن را داشته باشم.
شارلوت واکنشهای پس از مرگ را دوبار بازگو کرد و هر دوبار، آن بخش آخر، تمرکزش روی عزیزترین فرد زندگیاش بود و بسیار درست.
فیلم، در کنار داستان اصلی، روزنهای هم به کتابخوانی و شیرینیاش گشوده است.
بالاخره-فراموش-نکردم-نوشت: ادی مورفی عزیز و بامزه هم نقش اصلی را داشت.