January 3, 2014 ·

این دانشمندای بیولوژیست و مرتبط با موضوع چیکار می کنن پس ؟
من اگه بودم ، جای جاروبرقی یه موجود زنده می ساختم ؛ ی چیزی شبیه مورچه خوار ، قلقلی و با یه خرطوم . این بی صدا بشینه گوشۀ خونه ، هروقت حس کرد _ دقیقا حسگر قوی باید داشته باشه _ جایی چیزی ریخته که باید تمیز بشه ، بیاد با خرطومش بخوردشون . همه چیو ! از نخ و کاغذ و .. گرفته تا مایعات و .. حالا سر خرطومش اسفنجی باشه یه تی هم بکشه کف آشپزخونه رو بد نیست . همونا بشه آب و غذاش . برای بخش خروجی م یه کیسه داشته باشه قابل تعویض . این خروجی ش باید به شکلی باشه مثلا جای سوخت بشه استفاده کرد . حالا جامد ، مایع ، .. خلاصه هدر نمیره . از خاک به خاک !
موجوده باید قابلیت راه رفتن رو سقف و دیوار رو هم داشته باشه


January 2, 2014 ·

« عطسه های ما
انفجار توپ بود »


آخه چرا با من این کارو می کنین ؟
تقریبا همه تونو با خوردن یه خوراکی به خاطر میارم
یعنی فیس بوک هم بپُکه به این زودیا فراموشتون نمی کنم


در راستای لطفشون :
یوهو صدای چیلیکک میاد!
سرمو بر می گردونم ، مامانمو می بینم که با مبایلش داره از من عکس میگره
فیگورم تو اون لحظه :
یه دستم روی ماوس ، یه دستم یه قاچ لیمو شیرین توی راه دهنم ، چشامم عین جغد به مانیتور دوخته شده !
* خوبه حالا بیماری من شادی آفرین شده :)))



یعنی الان که حرف می زنم صدای من یه چیزیه بین « سندی سنجابه » و « اقای خرچنگ »
اهل خونه هم بهم لطف دارن :
همسرم به مامانم میگه : به نظرتون سیلور بره مسابقۀ آواز شرکت کنه ؟
مامانم : :)))))))))))))
بوخودا میرم ها ! اصن یه band میزنم فقط مخصوص صدا خش دارها عینهو خودم . فقط حیف که دوست ندارم از پای بخاری تکون بخورم



January 1, 2014 ·

توی سریال « مدار صفر درجه » از عشق بین سرگرد فتاحی و زینت الملوک _ طفلکیا _ خیلی خوشم میومد
همچین اسنیپ واار بود ماجراشون


January 1, 2014 ·

لحظۀ سال تحویل امسال ، انگلستان :
اینکه اومدن قضیه رو غیر از بینایی و شنوایی ، به چشایی م ربط دادن خیلی خوب و اسپیشل و یونیک بود _ خوف نبشتم ؟؟ خخخخخخ_ ولی هری پاتری بود !
مطمئنم ایده ش از زیر دست فرد و جُرج خودمون رد شده و اجراش هم با ی سری از هم فرقه های هاگزمیدی مون بوده
فقط شانس آوردیم ی دبلیو بزرگ تو آسمون نقش نبسته که لو بریم
گفتم « آن وزیر دیگر» شون با کینگزلی ملاقات داشته ها !


پیش اومده که بزرگترین امید و مایۀ آرامش آدم در لحظه ، پیدا کردن یه تیکه دستمال کاغذی توی جیبی ، کیفی ، .. بوده
* موردهایی بودن حتما که به غیر تمیزش هم رضایت دادن ؛ فقط ی ریزه جا داشته باشه..
* هععععععععع پیـــــــــییییییچچچچچچچچچچچچچچووووووووو


مرمـِـید مَن : درسته که سوهان روحه ، ولی دلش صاافه !
*مورد : باب اسفنجی !


January 1, 2014 · Beverly Hills, CA, United States ·

ببینم ، این تحویل سال میلادی م مث تحویل سال خودمونه ؟
از اون جهت که اگه اون لحظه مشغول هرکاری باشیم ، تا آخر سال جدید به همون کار خواهیم پرداخت ؟؟
یعنی من الان چه فیگوری بگیرم ؟
برم پرچم اسپانیا رو گره بزنم دور کمرم رو به دوربین کائنات لبخند بزنم؟؟
یعنی امیدوارم باهاش قاب دسمال درست نکرده باشن
* ی فیلم سینمایی تقریبا قدیمی ایرانی بود ، طفلکی ایلیاتیا پرچم شوروی سابق رو کرده بودن سفره قندی شون، یارو روسه عصبانی شده بود !!!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد