December 10, 2013 · Beverly Hills, CA, United States ·

کسایی می تونن به خودشون حق بدن عکس و پست های مربوط به « نلسون ماندلا » رو لایک / شِر کنن که :
به آدمای ساکن شرق دور نگن « چشم بادومی »
« افغانی ها » رو تحقیر و طرد نکنن
به گویش های مختلف فارسی و غیر فارسی ولی ایرانی نخندن ؛ چه داخل کشورمون و چه کشورهای همسایه
به تیره پوست ها نگن « کاکا سیا » .. یا خلاصه یه جوری نشونشون نکنن _ خداییش خیلیاشون زیبا هستن
به چهره و ظاهر افراد نخندن یا مسخره شون نکنن ؛ یادشون باشه ویژگی های ظاهری خدادادیه
جک های قومیتی رو فوری با آب و تاب برای هم تعریف نکنن
فیس بوک آدمای مختلف رو بی دلیل و یا حتی با دلیل با مطالبی که بیشتر شایستۀ خودشونه _ و گاه شایستۀ هیچ بنی بشری ،حتی خودشون هم نیست _ پر نکنن
مذهب و مرام کسی رو مورد انتقاد قرار ندن مگر برای افراد بشر مضر باشه واقعا
و خیلی چیزای دیگه شاید



اسب بخار
بچه بودم از این ترکیب خیلی خوشم میومد .
تصویر ساده ش عکس یه اسب در حال دویدن بود که تو ذهنم داشتم . یه تصویر ثابت . چون خداییش نمی دونستم برای بخارش چی باید تصور کنم
فکر می کردم همین تفاوت با یه اسب متحرک می تونه برای من گویای همه چیز باشه
برای همین هنوزم همون تصویر میاد توی ذهنم
:))



December 7, 2013 · Beverly Hills, CA, United States ·

« مامان و عشق سودوکو »
کبریت خریدم ، از اینا که یه روشون جدول سودوکو داره.
ترس برم داشت که نکنه از فردا کبریتا یکی یکی گم بشن !
با مامانم شرط کردم یکی یکی حلشون کنه بعد بده بذارمشون سرجاش ، یه دونه دیگه برداره !
تا حالا که به خیر گذشته :))


پیرو همون ناخالصی و این حرفا
داشتم فکر می کردم اگه یه دراکولای بخت برگشته منو گاز بگیره هنگ می کنه لابد !
خوبه ! هرچی خورده از مماخش درمیاد به قولی :)))


چه شیرین ! :)
من تا حالاش هم به ناخالص بودنم افتخار می کردم . حکایتش به طور خلاصه اینه که :
1_ مامان ِ بابام اهل شهر « س » و بابایزرگم اهل «ب-ش» ( یه استان دیگه ) هستن .خونوادۀ هردوشون در دوران کودکی و نوجوانی برای مسائل کاری به شهر « ب1 » رفتن و اینطوری شد که بعدش شدن اجداد من
2_ مامان ِ مامانم اهل «ک» و بابابزرگم اهل «ب2» ( یه استان دیگه ) بودن . خود بابابزرگم ممکنه _ ممکنه _ مامانش اهل « ب2 » نبوده باشه ! نمیدونم :/
3_ خودم با یه مامان و بابای دورگه ، توی «ب1» دنیا اومدم و سالهای زندگیم بین این دوتا «ب» ها در رفت و اومد بودم . در ضمن در «ب3» هم حق آب و گل دارم یه جورایی !! :))
تاحالا فکر می کردم خونم مخلوطی از خاک 4 شهر و منطقۀ مختلفه . ولی دیشب فهمیدم مامان ِ مامان ِ مامانم هم اهل «ک» نبودن . یعنی مامان بزرگم خودشون دورگه بودن و ..
به این ترتیب سیلور در کمال خوش وقتی و شادی بسیار قدری مولکول « لک » هم در خون خود پیدا کرده :)))
* اگه کم کم این قضیه به اسپانیا کشیده نشد !



اهـم اهــــم !
* البته من همین حسو قویا در خودم داشتم فقط سعی نمی کردم به کسی تحمیلش کنم . اما از این به بعد کسی بهم بپیچه با چماق جلوش درمیام :)))
به عنوان یک «پی» از جناب خواب بزرگ بسیار متشکرم با این متن حجت تمام کننده شون :
P مخفف perception نشان آن ویژگی‌های فرد است که باعث می‌شود یه نمه شیرازی بزند. آدم‌هایی با فونکسیون P بیشتر از این که آدم‌های تمام کردن پروژه باشند، آغازکننده‌های پروژه‌اند. آنها از این شاخه به آن شاخه می‌پرند و صرف سرک کشیدن به دنیاهای مختلف برایشان جالب است و هیچ اهمیتی ندارد که این سرک کشیدن‌ها به نتیجه مرئی و روشن و ملموس منجر شود.

آنها مدام از طرف خانواده یا اطرافیان به خاطر "تنبلی" یا "بی‌حاصلی" کارهایشان سرزنش می‌شوند.

شخصیت‌های P بخاطر همه را صاحب حق دانستن -متاسفانه- اغلب اوقات این سرزنش‌ها را جدی می‌گیرند و خودشان هم تبدیل به یکی از دشمنان خودشان می‌شوند.

P در میانسالی اگر زیاد حرف دیگران را جدی بگیرد ممکن است دچار اندوه شود. چون باوجود طیف گسترده‌ای توانایی‌ها و راه‌های نیمه رفته و علایق جسته گریخته در قیاس با هم‌سن‌وسال‌های J خود، ظاهرن دست‌آوردهای ملموس کمتری دارد.

راستش گرچه خودم J هستم اما می‌خواهم اعتراف کنم که باور دارم P ها ابدال‌ند. میخ‌های جهان‌ند. بدون آنها، بدون لذت‌ی که از آغاز کردن می‌برند، بدون درک عمیق‌شان از معنای فهمیدن به قصد فهمیدن، مرزهای دانش از هم می‌پاشید و جهان توسط درندگان نتیجه‌گرایی چون من به جای ترسناکی تبدیل می‌شد.

Pها باید یاد بگیرند که آنچه دیگران می‌خواهند قانع‌شان کنند که نقطه ضعف است در واقع نقطه قوت آنهاست. P‌ها نباید از ول‌گردی و خیال‌پردازی‌های سرگردان نیم‌روز در رختخواب بهراسند و خجالت بکشند. Pها نباید بخاطر سرک کشیدن به حوزه‌های بی‌ربط خودشان را سرزنش کنند.

خبر خوب این که احتمالن Pها در قیاس با هم‌نوعان J خود در نیمه دوم حیات زندگی شغلی پویاتری خواهند داشت. چون کسانی که امتیاز بزرگشان پایان بخشیدن به پروژه‌ها بوده در آن سالها انرژی و قدرت جوانی را برای به ثمر رساندن همه ایده‌ها ندارند. سن و سال شغلی به تدریج به سمت کارشناس و مشاور بودن نزدیک می‌شود تا کارمند و کارگر بودن. اینجاست که مزیت‌های P به روشنی خودش را نشان می‌دهد. آنها تجربه حوزه‌های مختلفی را دارند و می‌توانند مغز متفکر یا ایده‌پرداز آغاز پروژه‌ها باشند.

من اگر P بودم این فونکسیون را چنان برایتان پرزنت می‌کردم که هر که P نیست احساس خسران کند. اما نیستم. تا جایی که دیده‌ام و بلدم و حسادت نهانی‌ام اجازه می‌دهد می‌توانم درباره‌اش صحبت کنم.

شما اگر P هستید قدم جلو بگذارید. از خودتان اعاده حیثیت کنید. شما "تنبل" و "...گشاد" و "منفعل" و "همه‌کاره و هیچ‌کار"ه و سازنده "کاردهای بی‌دسته" نیستید.
شما محقق و قاضی و منتقد و خالق و متفکرید.
و متنفرم از این که یادآوری کنم آقای شرلوک هولمز P بود.
معمای جنایت‌ها را حل نمی‌کرد تا حق به حق‌دار برسد.
حل می‌کرد چون حوصله‌اش سر رفته بود


***تجریبات تلخ ارثی می‌شود***
_______________________________
دانشمندان معتقدند تجربیات ترسناک یا ناگوار زندگی بر دی‌ان‌ای تاثیر می‌گذارند و این تاثیر می‌تواند به نسل‌های بعدی منتقل شود.

در تحقیق متفاوتی که در دانشکده پزشکی اِموری در ویرجینیای آمریکا انجام گرفته و در نشریه نیچر منتشر شده، محققان بوی شکوفه گیلاس را با یک شوک الکتریکی خفیف همراه کردند و موش‌های آزمایشگاهی را در معرض این تجربه توامان قرار دادند.

پس از مدتی، موش‌ها هر وقت بوی شکوفه گیلاس را استشمام می‌کردند علائم ترس از خود نشان می‌دادند.

اما فرزندان و نوه‌های این موش‌ها که از بدو تولد از پدر یا مادر جدا شده بودند نیز، با استشمام بوی شکوفه گیلاس دچار همین ترس می‌شدند بدون آنکه تجربه پدر ومادرهای خود را داشته باشند.

پروفسور کری رِسلر استاد روانپزشکی دانشکده پزشکی اموری می‌گوید: "من فکر می‌کنم شواهد روز افزونی از مطالعات مختلف بدست آمده که نشان می‌دهد آنچه از پدر و مادر به ارث می‌بریم بسیار پیچیده است؛ گامتها (اسپرم و تخمک) تا جایی که ممکن است اطلاعات نسل قبلی را در خود ذخیره می‌کنند."

"مهمترین تفسیر این تحقیق -اگر در تمام پستانداران صدق کند- این است که خصلت‌های خاصی بر اثر تجربه‌های ترسناک والدین به نسل‌های بعدی منتقل می‌شود."

نتایج این تحقیق موجب شده یکی از نظریه‌های بی اعتبار شده دوباره مطرح شود.

در قرن هجدهم ژان باپتیست لامارک (۱۸۲۹ - ۱۷۴۴)، طبیعی‌دان فرانسوی نظریه "توارث خصوصیات اکتسابی" را مطرح کرد.

بر اساس این نظریه ویژگی‌های جسمانی که در طول زندگی شکل می‌گیرند می‌توانند به نسل‌های بعد منتقل شوند. از این رو لامارک درازی گردن زرافه را نتیجه کشیدن گردن برای رسیدن به سرشاخه‌های بلند درختان می دانست که به نسلهای بعد منتقل شده است.

اما نظریه تکامل انواع که چارلز داروین سی سال بعد از مرگ لامارک در کتاب معروف "منشا انواع" مطرح کرد و کشف قوانین ژنتیک که گره‌گور مندل اصول آن را شش سال به چاپ رساند، باعث شد نظریه لامارک مردود تلقی و کنار گذاشته شود.

اما تحقیق اخیر دوباره نظریه لامارک را مطرح کرده که محیط می‌تواند مستقیما بر دی‌ان‌ای تاثیر بگذارد.

پروفسور رِسلر می‌گوید تاثیر محیط، توالی ژن‌هایی را که حامل رمز گیرنده‌های بو هستند تغییر نمی‌دهد بلکه نحوه تنظیم ژن است که تغییر می‌کند.

"شواهدی وجود دارد که تاثیرات کلی تغدیه، تغییرات هورمونی و ضربه‌های روحی هم ممکن است به نسل بعدی منتقل شوند."

به نظر پروفسور مارکوس پمبری متخصص ژنتیک کودکان در دانشگاه کالج لندن می‌گوید اهمیت تحقیق در این است که نشان می‌دهد خاطره تجربه‌های ترسناک به نسل بعدی منتقل می‌شود.

"من فکر می کنم بدون نگاه فرا نسلی نمی‌توانیم افزایش بیماری‌های روانی-عصبی یا بیماری‌هایی مثل چاقی، دیابت، و اختلالات متابولیک را بخوبی درک کنیم.

به گفته پروفسور پمبری این تحقیق ارتباط نزدیکی با فوبیا (ترس‌های بیمارگونه)، اضطراب و اختلال تنش‌زای پس از آسیب روحی (post-traumatic stress disorder) دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد