بوها در راه است!

کلاً بوهای خیلی خوبی می‌آید!

دیشب با عطر برنج پخته شروع شد و رفت سمت پلوی زعفرانی و بعد هم انگار خدنگ کوچکی با مرغ سرخ‌شده در فضا پرتاب شد و زود هم محو شد. رفتم زعفران مبسوطی خیس دادم برای پلوی خودمان. خورش کرفس هم روی اجاق دلبری می‌کرد با بوی قشنگش.

نیم‌ساعت پیش هم چنان بوی گل می‌آمد (از آن گل‌های کوچک وحشی خوش‌رنگ، شبیه آن گل نارنجی‌ـ قرمز مامان‌بزرگی) که هوس کردم بروم منبعش را کشف کنم ولی ناگهان با بوی کیک داغ خانگی بریده شد! این یکی را کجای دلم بگذارم؟

اژدهای خودخواه من

استشمام بوی دانه‌های هل، بوووخووصووووص هل کوبیده، یک‌تنه امید به زندگی را چندده‌درصد افزایش می‌دهد.

ـ دوست دارم بعضی رایحه‌های طبیعی به صورت عطر و ادکلن وجود داشته باشند اما درمورد بعضی رایحه‌ها، دلم می‌خواهد فقط خودم ببویمشان؛ در خلوت خودم و در آن لحظات به هیچ موجودی شریکشان نشوم.

باگشت شیرین ام. پی. تری. قدیمی به آغوشم و بازگشت من به آغوش نظم و خاطرات آرامش‌بخش

قیمه را گذاشتم که بپزد. دست‌هایم بوی پودر زردچوبه و زعفران گرفته‌اند؛ بوی نان‌های خشک آن سال‌ها، بوی آشپزخانة بزرگ قدیمی مادربزرگم در آن شهر دور خشک پرامید،‌ که امید شیرین من شده در این صبح. سرصبح، سه کتاب از هری پاتر، با صدای فرای،‌ دانلود کردم و بخت یارم بود و توانستم کسری کتاب‌های نغمه‌ام را هم بیابم و آماده‌شان کنم برای دانلود.

Broken می‌بینیم و با همة تلخی‌اش، از آن رضایت  داریم. جناب شان بین! شما کارتان خیلی درست است!

Image result for broken series

بادیان

رازیانه‌های خوشبو را خالی کردم توی شیشة کوچک نسکافه؛ بوی مهربان دست‌ها و چشم‌های مامانم را می‌دهند و در پس آن، بوی خونِ گرمِ اعقابم را.

بوی رازیانه مثل رقص پری‌های مهربان است که مسئول پخش کردن گرد طلایی امیدواری روی سر دنیایند.


Image result for ‫رازیانه‬‎