دی 87

عناصر مهم مسیر سلوک در منطق الطیر ، دمیان و پیغام آن برای خانم نویسنده !

 میس دانر برای من همانند خضر بود. سال‌ها بود که راه دلم را برای رویت او آب و جاروکرده بودم. برای یک سال، به عنوان مهمان، به دانشگاه دریک آمده بود. روزی کهمی‌رفت، گریه می‌کردم و انگشتر عقیق‌ام را به او هدیه دادم. . .

زمانی که نویسنده ای ، کتابش را معرفی می کند و در باره انگیزه نوشتن آن ، چنین زیبا می گوید ؛ راحت تر می توان باور کرد که آن را با تمام روح و  اندیشه خود نوشته است . نقطه های درخشانی که این طور « نوشتن » ها در ذهن باقی می گذارند ، گاه بیشتر از آن چیزی است که خود کتاب برایمان به ارمغان می‌آورد .( گویا باید رو خط قرمزای بالایی کلیک کنید تا کل ماجرا دستتون بیاد . نمی دونم چرا نمی شه زیر خط دارش کرد ـ اصطلاح پرشن بلاگی ! ) با تشکر از [ جیره کتاب ] !

عناصر مهم مسیر سلوک در منطق الطیر

1_ یکی از این عناصر ، عدد هفت است . عدد هفت تواناترین همۀ اعداد رمزی است و از جملۀ اعدادی است که از زمان های بسیار دور در امور مذهبی ، غیر مذهبی و روزمرّه با بشر همراه بوده و البته بیشتر در امور مقدّس کاربرد داشته است . در نجوم قدیم یا نجوم بطلمیوسی برای هر یک از سیاره های هفت گانه _ قمر ( ماه ) ، عطارد ، زهره ، خورشید ، مریخ ، مشتری و زحل _ یک آسمان یا فلک قائل بودند که جمعاً هفت آسمان را تشکیل می دادند . به نظر قُدما این اجرام آسمانی به ترتیبی که ذکر شد ، از زمین فاصله داشتند . بنابراین عقیده ، نزدیک ترین سیاره به زمین ، ماه و دورترین آنها زحل بودند . « سومریان که از قدیمی ترین اقوام بشر به شمار می رفتند ، به عدد هفت اعتقاد داشتند و بنی اسرائیل نیز این عدد را به تقلید از بابلیان مورد توجه قرار دادند » ( نقش و تأثیر عدد  هفت  ؛ رسول تواضعی ؛ ماهنامۀ ادبستان ؛ ش 4) . از موارد تقدّس این عدد می توان به این ها اشاره کرد :

« هفت پروردگار هندوان که ادی تیا نام داشتند .

هفت امشاسپندان در مذهب زرتشتیان ایرانی که بسیار مورد احترامند .

اعتقاد به هفت مقام و درجه مقدّس در آئین مهر پرستی ، هفت الهه در مذهب مانوی ، هفت سیاره در آئین صابئین ، هفت نماز در آئین مزدکیان ، ... » ( منبع پیشین )

در دین اسلام نیز این عدد از روحانیّت ویژه ای برخوردار است : هفت عضو بدن که هنگام سجده باید بر زمین قرار گیرند یا مواردی که مستقیماً در قرآن ذکر شده اند مانند هفت آسمان و زمین ، اعداد اصحاب کهف که به روایتی هفت تن بوده اند ، هفت دوزخ ، هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر را خوردند ( داستان یوسف ( ع ) ) ، ...

در شاهنامه هم به عنوان یکی از آثار گران سنگ ادب فارسی ، سی مورد ِ هفت گانه ذکر شده که می توان به این ها اشاره کرد :

هفت خوان رستم ، هفت خوان اسفندیار ، هفت بخشش کیخسرو ، هفت جام می کبروی ، هفت زنی که شاه شدند ، هفت رؤیا ، ...

2_ سفر : سفر در اصطلاح عرفا توجّه دل به سوی حق است . وقتی سالک مدارج ِ خاصی را طی می کند تا به مقام وصل و فنا برسد ، این حرکت وی را سلوک می نامند . سلوک هم می تواند در عالم ظاهر باشد و هم در عالم باطن که در اصطلاح به سیر آفاق و انفُس مشهور است .

پیشینۀ سفر عارفانه در مکاتب درویشی و فرهنگ صوفیان ، به آئین مهر پرستی باز می گردد . در این آئین سالک ( راز آموز – سر سپرده ) باید هفت زینه را پشت سر می گذاشت و هفت آزمون دشوار را می گذراند تا به مرحلۀ نهایی و هفتمین زینه می رسید . گاه هر یک از زینه ها خود دارای مراحل درونی بودند و هفت آزمون را به دوازده مرحله نیز می کشاندند . در آئین مهری فرد برای دستیابی به بالاترین مرتبه بایستی مرگی نمادین را پشت سر می گذاشت ؛ یعنی آزمودن مرگ در زندگی* . برای او آئین سوگواری و مرگ برپا می کردند تا به نظر برسد که واقعاً مرده است و پس از آن ، او با آغاز زندگی نوین انسان دیگری می شده ؛ گویی برای دومین بار به این دنیا قدم گذارده است ، آن چنان که حتی نام دیگری برای خود بر می گزید . اعتقاد انها چنین بود که تنها با مردن می توان به روشنی جاوید رسید . این مرگ در زندگی ، همان است که صوفیان به آن فنا فی الله می گویند و زندگی دوباره پس از مرگ نیز بقا بالله است . شاید بتوان چنین تجربه ای را یکی از تجارب عارفانۀ جهانی قلمداد کرد .

بازتاب هفت ردۀ مهری در افسانه های پهلوانی ، هفت خوان را پدید آورده و در آئین های درویشی ، هفت وادی طریقت را  ( از گونه ای دیگر ؛ دکتر میر جلال الدین کزّازی ؛ ص 186 ) . پهلوان حماسه با درنوردیدن هفت خوان ، در مقابله با نیروهای اهریمنی نقاط قوّت خویش را نمایان می سازد و پهلوانی می شود برتر از دیگر پهلوانان . سالک هفت وادی نیز با پیمودن این مسیر از اسارت تن و آلایش جسمانی می رهد و به رستگاری و پاکی روحانی می رسد . برای او پیروزی به منزلۀ شناخت خویش و به واسطۀ آن ، شناخت خداوند است ( : مَن عَـرَفَ نَـفسَه ، فَـقَد عَـرَفَ  رَبـَـّه ).

آن چه عطّار در منطق الطیر و سفر عارفانۀ مطرح شده در آن بیشتر بدان توجه دارد ، آفات سلوک و موانع طریقت است که سالک باید در پی نهد و به عالم بی خبری و بی نشانی برسد .

. . .

ادامه دارد 

* پائولو کوئلیو در کتاب « سفر به دشت ستارگان » از چنین تجربه ای به عنوان مرحلۀ آخر سلوک خویش تحت تعالیم شخصی به نام پترس سخن گفته است .

]مراسم یادمان ابراهیم منصفی در تهران / روز ناصر ، روز هرمزگان[



365 ،

6 ،

7 ،

... یک _ دو روز بیش و کم !

چه فرق می کند ،

به جز گذر ثانیه ها ؟

همان " سیصد و شصت و پنج حسرت "* ، غنچۀ شکفته بر قلم نازنین شاعر خودمان بهتر است ! .....

گاه حادثه ای در قلب زمان می شکند که تهی بودن نقطه ای را در چرخش بیست و چهار ساعتۀ روزها ، هر روز ، احساس می کنی . نقطه ای که دیگر روشن نخواهد شد ، هرگز ! مشعله ای که آن را برافروزد ، از جنس ما نیست . برای برافروختنش ، همچنان که فرو مردنش ، _ فرو کشتنش _ را ، باید در انتظار ِ _ در حسرت ِ _ حادثه ای بود .

نقطه ای که فراتر از یک انسان است .

همیانی از زمان را به دوش می کشم ، همیانی آن چنان فراخ که هر روز ِ بعد از این را باید همچون ستاره ای از شاخسار شب بچینم و در دل آن پنهان کنم  . این ، گاه شمار ِ روی دیگر زندگی من است .

مرکز حادثه ای که سرآغاز این تقویم بود ، به طرز غریبی شایستۀ ستایش با واژگانی این چنین فاخر و رسا است :

چه مردی ! چه مردی !

که می گفت

قلب را شایسته تر آن

که به هفت شمشیر عشق

در خون نشیند

و گلو را بایسته تر آن

که زیباترین نام ها را

بگوید .

و شیرآهنکوه مردی از این گونه عاشق

میدان خونین سرنوشت

به پاشنۀ آشیل

در نوشت . _

رویینه تنی

راز مرگش

اندوه عشق و

غم تنهایی بود .

« آه اسفندیار ِ مغموم !

تو را آن به که چشم

فرو پوشیده باشی ! »**

 * محمد علی بهمنی

** احمد شاملو

سوگ سهراب؟ سوگ ناصر؟


هفت وادی در منطق الطیر

تعداد ، نام و توضیح وادی ها _ آن طور که در منطق الطّیر آمده _ چنین است :

1_ وادی طلب _ وادی نخست است و اولین قدم در تصوّف و سلوک به سوی حق . در اصطلاح به معنای « جستجو کردن مراد و مطلوب » است ( فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ؛ سید جعفر سجادی ؛ ص 553 ) . در این مرحله رهرو باید از مادیات و نفسانیات برهد و از کثرت به وحدت برود . مطلوب را باید در خود بطلبد نه خارج از خود . این منزل ، اگرچه نخستین منزل است ، در میان هفت وادی مشکل ترین آنهاست ؛ زیرا سالک نباید دمی آسوده بماند ، باید مدام در حرکت باشد . 

2_ وادی عشق _ سهمناک ترین وادی ؛ آتشی که دل طالب را می سوزاند و مهم ترین رکن طریقت در مسیر رسیدن به حقیقت است . عشق نزد اهل عرفان ، در مقابل عقل در نزد فلاسفه قرار می گیرد و تعریف کامل و کافی نمی توان از آن به دست داد . سهروردی از آن به درختی به نام عَشَقه تعبیر کرده که در پای درختان می روید و هنگام رشد بر بدنۀ آنها می پیچد و تمام آن را فرا می گیرد و شیرۀ جان درخت را خشک می کند . عشق حقیقی که به وصال حق ختم می شود ، در سایۀ معرفت به دست می آید که خرد را می سوزاند و تمام وجود عارف را فرا می گیرد .

3_ معرفت _ نزد عارفان ، شناخت خداوند است ؛ شناخت او به اسماء و صفات . سالکی که از پلیدی ها و غیر او پاک شده در همۀ حالات خدا را بر خود ناظر می داند . در رسیدن به این وادی ، سالک به اصل و بطن توجّه می کند و از ظاهر بیرون می آید .

در انوار التّحقیق آمده :

" غرض از آفرینش ، عبادت حق است و عبادت بی معرفت ، عبث مطلق است . اول معرفت او حاصل کن ، پس طاعتش را از جان و دل    کن ." ( اندیشه های عرفانی پیر هرات ؛ علی اصغر بشیر ؛ ص 103 )

4_ استغنا _ ( استغنا به معنای بی نیازی است ) در این وادی همه چیز برای سالک ، قدر و بهای خود را از دست می دهد . هشت بهشت و هفت دوزخ ناپدید می شوند و آن چه باعث خود بینی و خودپرستی انسان شده ، درهم می ریزد . همه چیز به قطره ای در دریای هستی و حضور حق بدل می شود .

5_ توحید _ عُرفا توحید را چنین معنا می کنند : جدا شدن ذات الهی از صفات و تصورات و تحقّق ِ بنده به حق . چون کسی به این مرحله برسد ، همه چیز برایش یک می شود و با حق یگانگی می یابد . در این یگانگی ِ حاصل شده ، بد و خوب در نظر سالک یکی می شوند و از دو عالم روی بر می گرداند .

" توحید آن نیست که او را یگانه خوانی ، توحید آن است که او را یگانه دانی . توحید آن نیست که او را بر سر زبان داری ، توحید آن است که او را در میان جان داری . توحید نه آن است که یک بار گویی و یگانه باشی ، توحید آن است که از غیر او بیگانه باشی . " ( اندیشه های عرفانی پیر هرات ؛ علی اصغر بشیر ؛ ص 115 / برگرفته از " مقولات " خواجه عبدالله انصاری )

6_ حیرت _ وادی ششم ، سرگردانی است . هنگام تأمل و حضور و تفکر بر قلب عارفان وارد می شود و مانع و حجاب آن تأمل و تفکر می شود . روزبهان در « شرح شطحیّات » می گوید که حیرت در آن زمان که بر دل عارف وارد می شود ، او را در طوفان معرفت می افکند ؛ به طوری که هیچ چیز را باز نمی شناسد .( فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ؛ سید جعفر سجادی ؛ ص 333 ) در منطق الطّیر ، سالکی که به این مرحله می رسد همواره در درد و حسرت است زیرا مراحل پیش و پس خود را نمی شناسد . « به حکم حیرت ، هیچ گونه خبر و اثری نمی توان از او یافت » ( شرح احوال و نقد و تحلیل آثار عطّار نیشابوری ؛ بدیع الزّمان فروزان فر ؛ ص 387 ) .

7_ فقر و فنا _ منظور صوفیان از فقر ، نبود و عدم حضور آن چیزی است که بدان نیاز دارند و حقیقت ِ آن احتیاج است . فنا نهایت ِ سلوک به سمت حق است و بقا ، ابتدای سیر فی الله . زیرا با پایان گرفتن سفر به سوی حق ، سفر در حق میسّر می شود . سالک که در فنای مطلق ( دوری از هر چیز مادّی و بشری ) بود ، به عالمی می رسد که در آن دارای صفات و اخلاق الهی می شود . با فنا یافتن ، سالک از مرتبۀ عقلانیّت فراتر می رود و برای رسیدن به این مقام باید ریاضت های فراوان را متحمّل شود . این مرحله آخرین مرحلۀ  سلوک است که در آن ، سالک از هستی خود فارغ و بی خبر می گردد . ذهن او تمامی به مشاهدۀ صفات حق مشغول می شود و در نهایت از مرتبۀ وصول خویش به مقام فنا نیز بی خبر می شود . بقای پس از این فنا ، در حکم زندگی دوباره ای است برای سالک که در آن تحت سلطۀ خرد الهی و حکم خداوند است و خارج از سلطۀ عقل دنیایی و مصلحت اندیش . وادی یی که عین فراموشی و بیهوشی است . دیوانگی که در آثار عرفانی و به ویژه آثار عطّار بدان اشاره شده ، همین عالم نفی خرد و بقای پس از فناست که خردِ دنیایی را می ستاند .

. . .

ادامه دارد