نجواهایم با دیوار یا بانمک کی بودی تو؟ [1]

دلم فریاد می‌خواهد ولی، در انزوای خویش،

چه بی‌آزار با دیوار نجوا می‌کنم هرشب

چند روز پیش فهمیدم که فصل دوم خانم نابغه دوشنبه‌ی این هفته شروع می‌شود؛ یعنی همین دیروز! بروم ببینم چه خبر است!

[1] همان نیروی کیهانی که خودش را گاهی برایم لوس می‌کند و چنین نشانه‌های قشنگی برایم از آستین (یا کلاهش) بیرون می‌آورد. مطلب قبلی شماره‌ی 7 این ماه بود.

قشنگ‌ها، به زمان اواااخر اسفند اواخر قرن یا نهنگی که رنگین‌کمانْ فواره می‌زند

در عمق زمستان سرانجام دریافتم ؛ که در من تابستانی شکست ناپذیر وجود دارد.
آلبر کامو

در توصیف این عکس نوشته شده: نتیجه تلفیق شانس، جای خوب، موقعیت خوب و زمان خوب می‌شود ثبت یک عکس بی‌مانند.
Credit Tanakit Suwanyagyaut
از کانال قاصدک

خودش نمی‌داند چه آفریده (نهنگه)!

ــ کلی حرف دارم؛ اژدها جان، ببخشید گرگی خان نمی‌گذارد برایت بنویسمشان. از شروع‌کردن وزن رازها گرفته تا مژده‌ی دیدن چندتا فیلم اندک و اینکه بالاخره پیکی بلایندرز را افتتاح کردیم. دیروز هم چند دقیقه از فیلم Descendants 2  را دیدم  و دلم خواست خودم را بیندازم توی چنین دنیایی!

و اینکه دلم می‌خواهد بروم کتاب‌فروشی! کتاب‌فروشی خلوت بزرگ هم سراغ دارم اگر باز باشد. دوست دارم برای توتوله کتاب بخرم (با رعایت همه‌ی موارد ایمنی و حتی نگهشان می‌دارم چند روز و بعد می‌دهم  دستش). نمی‌دانم کارم برای خودم چقدر خطرناک است. ولی مسیر من در کل خیلی خلوت است. بعضی جاهای خیابان فرعی هم (به همین دلیل فرعی‌بودن)‌ انگار اختصاصی مال خودم است!

یکی از آهنگ‌های چه آتش‌ها را در تلگرام دیدم و گوش می‌کنم. باز یادم افتاد آلبوم صوتی‌اش را نمی‌دانم در کدام سیاه‌چاله‌ی کامپیوتر تپانده‌ایم که با جستجو هم پیداش نکرده‌ام. یادم می‌افتد چقدر دلم برای همراهی علی قمصری و همایون تنگ شده بود و چقدر برایم خاص است.

اقبال خیلی بلند

ــ هرررر هفته که اپیسود جدید سریال هیو لوری را دانلود می‌کنم، یاد این می‌افتم که هنوز چَنس ایشان را ندیده‌ام!

ــ فیلم جدید دَن باید خیلی دیدنی باشد!

ــ از رونا خیلی خوشم آمد. همین‌طوری، خشکه که حساب کردم، چهار زبان بلد است! برنامه‌ی غافلگیرانه‌ی ادای احترام به ابی هم خیلی خوب بود. چقدر مهشید دوست‌داشتنی است!

Image result for پرشیاز گات تلنت رونا


«اشک‌های سیاه» [1] و دامن قرمز

×مدتی است موقع تایپ پسورد ای‌میلم، دل‌ضعفه می‌گیرم برای خواندن فلان کتاب و طبعاً بهمان کتاب خانم آلنده‌ی قشنگم!

ـ بله، ربط دارند؛ خیلی.

×فرانک انیشتین چنگی به دلم نمی‌زند و نمی‌دانم تا کجا باید بخوانمش. فعلاً که جلد دوم هم بیخ ریشم است و البته خوبی‌اش این است که زود تمام می‌شود. واقعاً چرا این‌قدر ازش تعریف کرده‌اند؟!

×الآن می‌فهمم اوضاع من، قبل و بعد قرنطینه، خیییلی فرقی نکرده! خوش‌خوشانم می‌شود که مدل زندگی‌ام شبیه قرنطینه است اما خودخواسته و بی هیچ واهمه‌ی همه‌گیر بیرونی. هرچه هست درونی است. مخلصیم درونیات!

ـ راستش این بگیروببند و بشور و الکلی‌کن و ماسک و دستکش و کوفت و فلانش بیشتر از ترس شیوع و ابتلا برای من دردسر دارد!

×سه‌تا از فیلم‌های اسکاری را دیده‌ایم و بعد از دیدن بازی برد پیت در روزی، روزگاری...، دلم می‌خواهد بازی بقیه‌ی نقش‌دوم‌های کاندیدا را هم ببینم. همین‌طوری‌اش که به آنتونی هاپکینز بیشتر رأی می‌دهم. اینکه پاپ فیلم هم بین نقش‌اول‌ها نامزد بود خیلی برایم عجیب است! یعنی این‌قدر خوب بازی کرده؟ وای سرشای خوشششکل در مراسم اسکار چقدر زیبا و دوست‌داشتنی شده بود!

Image result for saoirse ronan oscars 2020

×ده روز شده بود که باشگاه نرفته بودم. بالاخره دیروز چندتا از حرکت‌هایی که یادم مانده بود سر هم کردم و توانستم یک ساعت ورزش کنم! تازه، عرقم هم درآمد و به هن‌وهن افتادم! این یعنی خوب بوده. البته به‌اندازه‌ی روزهای باشگاه روی شکم کار نکردم. خداییش جو آنجا طور دیگری است و بعد یک جلسه در خانه نمی‌توانم از خودم انتظار داشته باشم شکمم را له کنم. حالا ببینم این عزم و تلاش تا کی ادامه خواهد داشت! بله، ببینیم سندباد خانوم!

[1]. اسم آهنگ.

ارغوان

Related image

حدود شش ماه پیش یا خودم قراری گذاشتم که...

امروز، بعد از چند ماه، زیر سایه‌ی تولد این بزرگوار افتتاحش می‌کنم.


هزار سال پیش

شبی که ابر اخترانِ دور دست
می‌گذشت از فراز بام من
صدام کرد
چه آشناست این صدا
همان که از زمان گاهواره می‌شنیدمش
همان که از درون من صِدام می‌کند
هزار سال میان جنگل ستاره‌ها پیِ تو گشته‌ام
ستاره‌ای نگفت
کزین سرای بی‌کسی
کسی صدات می‌کند؟
هنوز دیر نیست
هنوز صبر من
به قامت بلند آرزوست
عزیز همزبان
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟


ـ هوشنگ ابتهاج (سایه)

ششم اسفند؛ زادروز شاعر عزیزمان

وُلوِر

لبخندشان

و پنه‌لوپه خانم، کمپلت! همه‌چی‌شان!

وای دامنشان!

ـ خیییلی اتفاقی ویدئویی از خاوی‌یر باردم در برنامه‌ی جیمی کیمل دیدم. درمورد همه می‌دانند و شیوه‌ی کارگردانی اصغر فرهادی حرف می‌زد کمی. اسمش را خیلی قشنگ گفت: اسگر فارهادی! و همچنین، کلمه‌ی «فارسی» را! ذوقیدم!

ـ تازگی‌ها یاد گرفته‌اند تلفظ درست اسم خواکین فنیکس را بنویسند. یکهویی از «خواکین» و «هواکین» گذشته‌اند، کلاً می‌نویسند «واکین»! کاش یک علامت هم روی «و» می‌گذاشتند که معلوم شود باید لب را خیلی غنچه کنند وگرنه همان «خواکین» بهتر بود.

اگر بخواهند اسم‌های دیگر را هم خیلی درست بگویند  و بنویسند، چه؟ مثلاً «خاوی‌یر»‍!

سندباد! بر تو باد دمنوش اسطخدوس

ـ بله، و بدین ترتیب، یکی از شاخک‌های دیگر هیولا هم با دمنوش جادویی اسطخدوس قطع شد.

ـ چرا وقتی من سرم شلوغ است و خرده‌کارهای شیرین کتابی و یادداشتی و ... دارم، هری پاتر پخش می‌کنید؟

اصلاً چرا من مرض هری‌دیدنم را کنترل نمی‌کنم؟

ـ پنج پا فاصله (هنوز با این اسمش مشکل دارم) تمام شد. یک‌جاهایی، وقتی درمورد احساس مسئولیت بی‌مورد استلا حرف می‌زد، جا داشت دستی به شانه‌ی خودم بزنم و به افق خیره شوم و فکری جدی بکنم.

ـ خب اژدها جان! جایزه‌ی امروزم چه باشد؟

«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»

قرار نیست رازی را با شما در میان بگذارم؛

فقط قصد دارم یکی از طناب‌های ابریشمی رهایی‌ام از بن چاه را معرفی کنم:

خمره‌ی کوچک اسطخدوس که هر چند دقیقه، بدون تصویری در ذهنم، در آن نفس عمیق می‌کشم و آلبوم خانم النی.

Image result for النی کاریندرو

اتفاقی: جالب است! خاله‌ام رفته و بدون دیدنش در لحظه‌ی آخر، در هوای این باد-آفتاب بازیگوش اسفند که از پنجره‌ی باز و پشت گلیم نیمه‌کاره به عرشه‌ی اولیس دست‌اندازی می‌کند، با این یکی آهنگ اشک بر لبه‌ی چشمانم می‌لرزد! کی فکرش را می‌کرد سندبادکم؟ و اسم آهنگ هم Closed Roads است. والسلام!

حال‌وهوا-نوشت: تصور قشنگ جاده‌های خاکی و کویری سال‌های دور و دلخو‌شی‌های کوچک گرم.