شهریور 89

برای تو که هر بار دیدمت داشتی می رفتی !

از صبح تا حالا سه بار به یادت افتادم . برای یک روز ، سه بار زیاده . هر بار هم بدون آمادگی قبلی دقیقاً در یک حالت تصور کردمت : در حال رفتن ، و فعلاً به دور از دسترسی .

این شش ماه اخیر فرصت خوبی بود برای امیدوار شدن . امید به پیدا کردن ، بازیافتن ، ... و رفتن . این شش ماه ، از داشته های من با توئه که کم دیدمت اما خیلی بودی . دیگه قراره باشی ؛ چه نزدیک و چه دور .

فقط خواهش می کنم غمگین ، بدبین و ناامید نباش .

می دونم بر می گردی ، چون اهل موندن نیستی . اما اگه من برم ...

اگه تقدیر ما دیدارهای کوتاه مدت و جدایی های طولانیه ؛ امیدوارم هر دومون جایی باشیم که بیشتر دوست داریم . چون توانایی بودن با هم رو داریم .

به امید روزای بهتر .