نظرم درمورد فصل آخر سریال این است که: در کل چندان راضی نیستم. شاید هم بیشتر این نارضایتی غیرحرفهای باشد و از روی ناراحتی برای تمامشدنش؛ تمامشدن ماجرایی که از شروعش خیلی خوشحال و شگفتزده بودی و با وجود کاستیهای امروزهاش،همچنان به ذات قضیه امید داری (کتابهای مارتین؛ چون هنوز نخواندهایشان). بله میزان رضایت کلی اندک است ولی همین پنج هفته،که «ئه! چه زود گذشت»ند، احساسات رنگارنگی داشتم. دارم فکر میکنم اپیسود 4 بهنظرم داغونترینشان بود و در شأن مارتین و شخصیتهایش نبود. البته الآن میفهمم تصمیم آخر سر جیمی چه عمقی داشت! این خوب بود. یا اینکه سانسا را هنوز ویران نکردهاند خیلی خوب است. بیشتر از همه، اپیسود دوم را دوست داشتم و خیلی خوب است که وریس تقریباً در اوج ماند و همچنین هاوند.
اینجا برای وریس دلم لرزید؛ چشمهای خودش هم یکطوری شد:
منتظرم روزش فرابرسد که با وریس توی کتاب بیشتر آشنا شوم.