گزارش لامایی کوچک در پیچ‌های ماچوپیچو

ورزشم نسبتاً نامنظم شده اما پیاده‌روی‌های اجباری (و نه ناخوشایند البته) بیشتر. زانوی راست هم کمی کرم می‌ریزد که امروز به نتیجه رسیدم چیز خاصی نیست و با توجه و بی‌توجهی متناوب، خودش به راه می‌آید.

کتاب نمی‌خوانم؛ گاهی جلوی تلویزیون و با دیدن سریالی آبکی یا فیلمی اتفاقی و جالب (مثلاً بخشی از هری پاترها یا The Young Messiah و...) کمی پانچو می‌بافم.

سریال جدیدی که کوچولوکوچولو می‌بینم  Tales from the Loop است و البته مدیچی عزیزم که فصل سومش آمده. ریبا و فرندز و تئوری بیگ‌بنگ و حتی دو دختر ورشکسته هم همچنان جسته‌گریخته و خیلی پخش‌وپلا سرجایشان‌اند و حالم را خوب می‌کنند.

«بگویم»نوشت: کتاب دیگری از نویسنده‌ی جدید دوست‌داشتنی‌ام خواندم که خیلی کم‌حجم و گوگولی است به نام مردی که بطری‌های اقیانوس را باز می‌کرد.

کارهای جدی و روزانه هم سر جایشان هستند و ... «زیاده عرضی نیست که دارای ارتفاع نباشد» [1].

[1]. بخش انتهایی شطحی قدیمی از احمد عزیزی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد