جان لاک و ایمانش و شباهت اسمش ...
اون جملۀ معروفش که اوایل سریال با عصبانیت میگه همه ش (بهم نگو چیکار نمی تونم بکنم)
کرم هایی که برای موندن تو جزیره می ریزه
و احوالاتش در انتهای سریال که همه شو خوب یادم نیست و خوبه که دارم دوباره می بینمش.
تا جایی که یادمه محبوب ترین شخصیت سریال بوده برام.
این ورزش برای من حکم جزیره را برای جان لاک دارد؛ تقریباً هر چیزی در آن خوب می شود و مرا برای حفظش مصمم تر می کند!
فصل اول؛ اپیسود اول
دلم خنک شد!
همانطور که دوست داشتم، با دستگاه دیویدی دیدمش. البته یادم نبود دستگاه ایراد دارد؛ ریموت کنترل باتری ندارد و خود دستگاه هم با توسری و نگهداشتن زبانش و جنگولکبازیهای دیگر راه میافتد. فکر میکردیم تکنولوژی خیلی پیشرفت کرده و از این چیزها فراتر رفته. البته حق با فکر ما بود ولی تنبلی ـیا خوشخیالیـ هم از جانب من بود که فرمت غیر دیویدی سریال را دانلود نکردهام هنوز.
اسم لاست را بردم، بهطرز عجیبی دلم خواست دستگاه نمایش دیویدی را از نهانگاهش بیرون بیاورم و به تلویزیون وصل کنم؛ اصلاً سریال محبوبم را در صفحة بزرگ ببینم. سری اول که سریال را میدیدم، این تلویزیون را نداشتیم. برای همین قدری بیشتر هیجانزدهام. تا ببینیم چه میشود.
امیدوارم ویژهبرنامة امشب دربارة هری عزیزم ارزش این انتظار و هیجان را داشته باشد.
برای تغییر حالوهوا، در حالیکه ته ذهنم آهنگهایی مثل امون از دل مو و ترانههای داریوش پخش میشد، چندبار دسپاسیتو گوش کردم و حتی متن آهنگش را جستم و سعی کردم سطر به سطر برای خودم بخوانمش و درمورد معنای ترانه، حدسهایم را با معنای انگلیسیاش مقایسه کنم. این وسط، عارف و علیرضا گوشکردن هم کلی انرژیبخش بود.
علیرضا خیلی بادیسیپلین و باانرژی پیش میرود در کارش و امیدوارم سطح کارهاش هی بالاتر برود. تن صداش برای من انرژیبخش است. انگار آن مصممبودنش را به شنونده هم انتقال می دهد که این برای من به درمان مؤثر و کوچکی میماند ...
[1]. گاهی برای این استفاده میشوند که بگذاریشان کنار بالش تا از نزدیکبودن شخصیتها به خودت انرژی بگیری و حالت بهتر شود.
ـ چند روزی است بهشدت هوس کردهام کتابهای تکراری بخوانم. برای همین، از 2-3 روز پیش، خورشید را بیدار کنیم را کنار تخت گذاشتهام و شاید قدری بیشتر از 50 ص، با زهزه جانم در ابتدای نوجوانیاش، همراه شدهام. امروز هم که دلم اوا لونا خواست. سریع کتاب را برداشتم و نزدیک قبلی گذاشتم تا شیرجهزدنم شیرینتر بشود.
با تشکر از جسی کوک عزیز.
ـ با خودم قرار گذاشته بودم با زنان عزیزم که خداحافظی کردم، بروم سراغ لاست و یکبار دیگر ببینمش. اما امروز هم، در همان زمان کوتاه استراحتم، گیج میزدم. فکر کنم بهخاطر همان یک فصل و نیم باشد که ندیده مانده. هنوز مراسم خداحافظی کامل نشده.
بادامزمینی برای من مزة اندوهگینی دارد؛ معمولاً با همراهی چیز دیگری، از اندوه طعمش میکاهم.
اسطقدوس هم، در کام من، جدی و منضبط است و شوخی ندارد. البته به اندازة همان دشتهای گستردة بنفش توی عکسها، مهربان و باحوصله است اما در چارچوب نظم و قانون خودش.
ـ دقیقة دوم از آهنگ Toca orillaی جسی کوک جان، تا 45 ثانیه بعدش، چنان سودایی به سرم انداخت در حد تمایل به شیرجهزدن در کتاب اوا لونای ایزابل جانم.
ـ از دیروز میخواهم اینجا از ناراحتی اخیرم بنویسم که مجموعهای از دو دلزدگی و یک مورد جسمی است. اما حال صحبتکردن برای خودم را هم ندارم. میخواستم چیزی باشد برای اینکه بعدها یادم بماند؛ چون در میانش نتیجهگیریای درمورد خودم دارد. اینکه بهم ثابت شد من آدمِ برنامهریزیهای بلندمدت نیستم؛ مگر آن مواردی که بهقول پائولو با کسی دربارهشان حرف نمیزنم. اینها را واقعاً میتوانم به جایی برسانم و اتفاقاً همینها برایم مهماند.
کوتاه بگویم (بهتر از اصلاً نگفتن است) اینکه کسی مدام به من پیشنهاد ارتباط بدهد مرا وحشتزده میکند. شاید بخشی از این وحشت برای «نه گفتن» به چیزی باشد که در ذهنم میبافم؛ اینکه آدمها میخواهند مرا کنترل کنند. غیر از آن،من زندگیام را به همین 2-3 آدم دوروبرم گره زدهام و برنامههای منعطف و متغیر را، به برنامههای صلبی که ممکن است وقت مرا از اینها به آنها منحرف کنند، ترجیح میدهم. در کل و بهطور خلاصه، برای من بدقولی بدتر از قولندادن است.
انتظار کوچکی هم دارم که دیگران تندوتیزی زبانشان را گاهی کنترل کنند. دلیلی ندارد آدم نتیجهگیریهای ذهنیاش را جمله کند و پرت کند جلو روی طرفش. بله، برنامهریزی برای من هم از بدیهیات و ملزومات زندگی خوب است و معمولاً در سایهاش حرکت میکنم اما بیشتر به سبک خودم. از آدمهای باهوش توقع دارم هوششان جلوتر از زبانشان حرکت کند. نه به این دلیل که صرفاً من ناراحت بشوم؛ هرکسی اختیار حرفزدن خودش را دارد ولی خوب، من هم برای واکنشهایم امضای خاصی به کسی نمیدهم.
خوب، اینجا از کلیدواژههایی استفاده کردم که مطمئنم بعداً یادم میماند چه میخواستم در ذهنم نگه دارم. پس کارم تمام شد.