جرعه‌ای ماه

«فیریان آه کشید...  پرید و رفت داخل جیب لونا و بدن کوچکش را مثل توپ جمع کرد. لونا با خودش فکر کرد مثل این است که یک سنگ داغ از توی اجاق بگذاری توی جیبت؛ خیلی داغ ولی در عین حال آرامش‌بخش.
لونا... دستش را روی قوس بدن اژدها گذاشت و انگشت‌هایش را فرو برد توی گرما»
دختری که ماه را نوشید، ص 137

خوش‌به‌حالت لونا خانم!

چه متن قشنگی دارد این کتاب! چقدر قوی و جذاب نوشته شده! اصلاً با خود محتوا و داستان کاری ندارم، صرفاً شیوه‌ی نگارش و استفاده از کلمات و فضاسازی و نوع بیانش را در نظر دارم.

آفرین به خانم کلی بارن‌هیل که هنوز اسمش را نتوانسته‌ام در خاطرم نگه دارم و مدام کلر وندرپول را در ذهن می‌آورم!!

اصلاً نمی‌دانم این کتاب به فیلم یا انیمیشن تبدیل شده یا نه. ولی در کل فیلمسازها، به جای ساختن خیل داستان‌های سطحی و آبکی، بهتر است در به‌تصویرکشیدن چنین داستان‌های غوطه‌ور شوند!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد