کلید اسرار امروزی

فکر می‌کنم اگر مادربزرگم زنده بود و به‌قول خودش،‌ سر و چشم داشت، می‌نشست پای دیدن سریال‌های ترکی و بادقت سرنوشت قهرمان‌های آبکی پرزرق‌وبرق را دنبال می‌کرد و حتماً خلاصه‌ای از داستان‌ها را برای من هم تعریف می‌کرد؛ بس که شیفته‌ی به‌سرانجام‌رسیدن خوب‌ها و بدهای داستان‌ها بود.

ـ شیطان کوچکم درِ گوشم زمزمه می‌کند که چقدر دلش می‌خواهد این دختره‌ی چشم‌سفید با آن مردک پیرپاتال پررو ازدواج کند؛ البته وقتی که مردک ورشکست شد!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد