در خدمت و خیانت خواب‌ها

یکی از خوش‌شانسی‌های شیرینم لابد این است که دیشب خواب شجریان و همایون را دیدم و هربار، با یادآوری‌ش، خون با سرخوشی زیر پوستم می‌رقصد.

جایی بودیم مثل بخشی از مجتمعی فرهنگی اما کوچک؛ به نظرم بین قفسه‌های کتاب می‌چرخیدیم. بعد نازنینان مذکور آمدند و مستقیم با خودمان حرف زدند و گویا قرار بود کنسرتی اجرا شود در بخش دیگر ساختمان. و بله، ما قرار بود به آن کنسرت برویم. خوابم حتی تا دقایق پیش از بازشدن درها و اجرا هم پیش رفت ولی نمی‌دانم چرا سناریو یک‌مرتبه پیچش ظریفی داشت به موضوعی که الآن به‌روشنی یادم نمی‌آید و تعجب هم نکرده بودم از این تغییر وضعیت.

در آن کتاب‌فروشی، امکان شناکردن در هوا وجود داشت. فکر کنم خوابم قدری تحت تأثیر صحنه‌هایی بود از آنچه آخرشب درمورد غارنوردان دیده بودم که در فضای پر از آب داخل غاری عمیق و وسیع و تاریک شنا می‌کردند؛ چون خود کتاب‌فروشی هم از سطح زمین پایین‌تر بود و چند پله داشت.

ـ دنیای خواب‌ها و قوانینش خیلی جذاب و عالی است اما کاش این امکان بود که، اگر نخواستیم،‌ به تغییر موقعیت‌های عجیب در خواب معترض شویم و بتوانیم ادامه‌ی خوابمان را ببینیم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد