داشتم نقشه میکشیدم که بهتر است، چند ساعت دیگر، ماشین بگیرم تا کتابها را از قایق ببرد برای توتوله؛ دیدم نمیشود و تقدیر چنین است که خودم راه بیفتم و همان پیادهروی شیرین مبسوطم را انجام بدهم و تهش هم کار را با دست و «پای» خودم انجام بدهم چون چشمم افتاد به دفترش و چسبی که قرار بود، برای کاردستیهاش، برایش ببرم و قطرهی مامانم.
جذابنوشت: تکنوازی سهتار کیهان کلهر، که هفتهی پیش زنده پخش شد و جانان خبرش را داد، برای دانلود آمد و دیروز از حضورش در فضای خانه حظ وافر بردیم. اعتیادآور است از بسِ آرامشبخشی و ارجاع به آرزوهای خوب دورودراز که انگار، نهتنها در پس سالها، که همیشه و همچون ارثیهای ازلی، در ذهنم شناورند.
خوشخوشانکنوشت: کنسرت آنلاین چند شب پیش همایونمان را هم دانلود کردم و منتظرم ببینم کنسرت علیرضا قربانی هم در دسترس قرار میگیرد یا نه.
هیمهیمنوشت: و البته چند هفتهای است دفتر روزانهی قشنگم را خوشکلسازی نکردهام و لذا چیزی در آن ننوشتهام! اژدها جان، کمک!
چه جذابنوشت و خوشخوشانکنوشت خوبی :) حتی منم خوشحال شدم از خوندنش.
توتوله :)) اینقدر این اسم رو دوست دارم.
چه خوب که پیادهروی جذاب داشتی. بیشباد. من دیگه فقط با پدرم در حوالی منزل پیادهروی میکنم. دیگه از اون پیادهرویهای ملوانانه پر از کشف و اکتشاف در سطح شهر خبری نیست. راستش به طرز بدی اعتماد به نفسم رو برای تنها بیرون رفتن از دست دادم. چون این مدت فقط با ماشین و با خواهر یا مامانبابام بیرون رفتم و یه جورایی عادت کردم. گاهی دلم برای چرخ زدنام خیلی تنگ میشه ولی خب با خودم میگم شاید موقتی باشه و بعد از مدتی مجبور شبی خودت پیاده بری جایی. دلم برای خیلی از مکانها تنگ شده. البته یه وجه مثبتش این بود وقت بیشتری برای کتاب خوندن و فیلم دیدن و سایر کارها دارم.
منم عاشق «توتوله»م خیلی بانمکه به نظرم. یادمه اسم یه عروسک بود تو برنامه کودک: یکیشون اتل بود یکیشون متل، یکی هم توتوله که کمسن بود. یه چیزی شبیه المو و اینا.
حالا خوبه تو وجه مثبت داری و این عالیه واقعاً. خیلیا چون ندارن اینو، بالاخره میزنن بیرون و بدون رعایت، همه رو گرفتار میکنن!
آره آدم عادت میکنه. حدود ده روز پیش منم هرچی خودم رو مجبور میکردم، از در خونه بیرون نمیرفتم. دیگه داشت به هفته میکشید. یه جوری بود! ولی هروقت شد شروع کن با فاصله های کم و جاهای خوب و ... خیابونی که شلوغ نباشه مشکلی نداره.