دو روز پیش که آن ژانر فرعی را در فانتزی کشف کردیم، متوجه شدم دوتا از کتابهای آن را میشناسم: سیرک شبانه که یکسالونیم پیش خواندمش و جاناتان استرنج و آقای نورل که سریالش را دیدم. جالب اینکه نویسندهی این دو کتاب و کتاب سوم، که سرش بحث بود، زناند!
پریروز فکر کردم به سیرک شبانه جفا کردهام. چنان خواندنی شایستهاش نبود و کاش میشد دوباره بخوانمش و... اما امروز که یادداشتهایم را مرور کردم، متوجه شدم بد هم نبوده و فقط باید یادآوری حرفهایتری از آن در ذهنم داشته باشم.
کتاب جدیدی که از آن خوشم آمده مجموعهی ناخدا باراکوداست. مشتاق شدم بخوانمش.
البته دو تصویرگری دارد که من از این بالایی بیشتر خوشم میآید ولی، در ترجمه، از آن یکی دیگر استفاده کردهاند.