ـ علیالحساب، دلم برای پانچوبافتنم تنگ شده! آههعععییی!
ـ پروژهی نارنجی قشنگم را با موفقیت و سرخوشی تمام کردم و دارم از برکات و نتایجش لذت وافر میبرم!
ـ چون مدتی به یک دست، بیش از یک هندوانه بلند کردهآم، حالا که هندوانه را بار زدهام، احساس میکنم این دو هندوانهی فعلی چاقاله بادامی بیش نیستند و دوست دارم مدام بنشینم سر تپهای، جایی، چپقکی بکشم و به افق برفی خیره بشوم؛ همچین ملکیادسوار!
* خداوند عاقبت همهمان را بهخیر کند! :)
ـ چند فنگشویی کوچک خوشحالکننده درمورد کمد و کشوی خانوم ووپی انجام دادهام؛ مثلاً آن پارچهی ساتن دوروی خوشرنگ، نگینهای اتویی که خیلی سال پیش از شهر یادها و خاطرهها خریده بودم، دو تکه حریر سبز و یاسی،... چه تاریخی لای تار و پود همهشان تنیده شده!