خرمگس دوست‌داشتنی ذهنی

کل تابستان وقت‌هایی پیش می‌آمد که به داستان‌های امریکای لاتینی و فضای جذاب رئالیسم جادویی فکر کنم ولی همیشه کتاب‌های دیگری بودند که سبب شد نتوانم از دستة‌ اول چیزی بخوانم. در نتیجه، هنوز این احساس با من است و اولین چیزی که توی ذهنم می‌چرخد آثار ایزابل آلنده است. حتی گاهی هم به صد سال تنهایی فکر می‌کنم؛ بس که بارـسوم‌ـخواندنش  خیلی چسبید پارسال.

اگر کمی عقلانی‌تر به این مسئله نگاه کنم؛ به این نتیجه می‌رسم کتاب‌هایی را که دیروز سحر عزیز ازشان نام برد در اولویت بگذارم و لذت خواندن آن‌ها را فعلاً جایگزین خواندن اثری امریکای لاتینی بکنم.

ـ این‌ها چیزهای ظاهراً کوچکی است که بعضی وقت‌ها توی ذهنم دور می‌زند اما فکرکردن بهشان یا نوشتن از آن‌ها فوق‌العاده شورانگیز و انرژی‌بخش است. برای همین دوست دارم ثبتشان کنم تا بعدها یادم بماند حال‌وهوای این روزهایم را.

ـ برای دیروز و امروز و فردا، برنامه‌های معمول و فراتر از معمول داشته‌ام/ دارم و برای همین، جداگانه روی کاغذی نوشتمشان تا یکی‌یکی تیک بخورند و کاغذ را بچسبانم توی دفتر روزانه‌ام.


در ضمن، پریروز خبر تغییری به گوشم رسید که کمی مرا نگران کرد (تلفن از آن عزیزی که خط‌چشم تتوکرده دارد) اما الآن آرامم و هرچه پیش آید خوش آید. من که حاضرم کار خودم را انجام بدهم.


امروز فهمیدم چقدر دلم برای لی‌لا و دیوانگی‌هایش و لنو و درخودفرورفتن‌هایش تنگ شده!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد