بالاخره بعد از دو سال، سومین اژدهای اریگامیام را ساختم.
طبق قرارم، الآن سه اژدهای کاغذی دارم؛ قرمز و مشکی و سبز، بهافتخار سه اژدهای داستان محبوبم.
ـ بیش از نیم ساعت است که دارم یک راکون درست میکنم و دهانم تقریباً آسفالت شده! از اژدها هم سختتر است! طبق زمان ویدئو، فعلاً نصف راه را رفتهام. وای خدا! این جایی که فکر کنم محل گوشش است چقدر طاقتفرساست! دیگر میخواستم کاغذ را جر بدهم که، در سومین مشاهده و تلاش، فهمیدم چجوری باید تا کنم.
با دو تلاش و نصفی طاقتم طاق میشود انگار. خیلی زود است و معلوم میشود درمورد بعضی چیزها صبر و حوصله ندارم،میدانم. ولی الآن که شمردم و دیدم فقط سهبار شده، انگار خیالم راحت شد و امیدوار شدم.
از طرفی، ویدئو هم کیفیت خوبی برای ریزهکاریهای راکون ندارد. فکر کنم باید کیفیت بهتر آن را دانلود کنم.
ویدئوی جدید: خیلی واضحتر است و کار را راحت میکند.
بعد از نیمساعت: ای بابا! نانم نبود،آبم نبود؛ راکوندرستکردنم چه بود؟
ادامه بده،سندباد؛ ادامه بده! فقط شش دقیقة ناقابل دیگر مانده!
انتهای پروژه: آقا این راکون فلانفلانشده سخت است! عرق مغزم درآمد رسماً! ولی برای اولین نمونهای که طبق این ویدئو درست کردم، از ان راضیام و تقریباً شکل و شمایل راکون را دارد؛ البته راکونی که از دزدی برگشته و توی راه فرارش، از میان سیم خاردارها رد شده و کرکوپشمش به آنها گیر کرده و اشتباهی از حصار فلزی برقدار گذشته و کلی هم کتک خورده!
باید به توتوله نشانش بدهم، ببینم متوجه میشود راکون است یا نه. اگر متوجه شود که حل است! اما حتماً باید راکون دیگری درست کنم، بعدها.
ولی واقعاً واقعاً، درستکردن اریگامی طبق انواع راهنماها یکطرف، اینکه در هر مورد، اولینبار آن فردی که فهمید این همه تا را چطور بزند روی کاغذ و شکلی خلق کند و تازه، بعدش هم یادش بوده چطور تکرارشان کند، یکطرف! خیلی اعجابانگیز است!