مراقب زایش «عدم» باشیم

چیزهایی را «به عدم سپرده‌ایم» اما نیست‌ونابود نشده‌اند!

«عدم» شاید به‌معنای «نابوده» نباشد؛ دست‌کم واقعاً. ببینید، اگر «نباشد» که دیگر اسم ندارد؛ نامش «عدم» نیست، بی‌نام است. هویت ندارد؛‌ آن هم هویتی چندین‌هزارساله. وقتی می‌گوییم چیزی را به عدم سپرده‌ایم؛ از سرِ مجاز، آن را محو و نابود کرده‌ایم، فقط از پیش چشمان خودمان دورش کرده‌ایم. روانة‌عدم‌شدنش فقط «میل» به نابودی کرده؛ هرچقدر هم به آن نزدیک شود، به‌واقع، نابود نمی‌شود. آن چیز، در دورترین حالت هم، دارد جایی یک گوشة دنیا به «بودن» جسورانه‌اش ادامه می‌دهد؛ می‌خواهد لابه‌لای مولکول‌های کهکشانی دور باشد یا حتی زیر دماغ خودمان. بله، گاهی ما آن‌چنان مقهور دورشدن از چیزی هستیم که فقط رهایش می‌کنیم؛ از دستمان می‌افتد کنار پایمان و ممکن است تا مدت‌ها لخ‌لخ‌کنان کنارمان بیاید.

اصلاً خودِ «عدم» گلخانه‌ای است که بذر هر بوده و باشنده‌ای در تاریخ دنیا را در خود پرورش می‌دهد. مگر نه اینکه گفته‌اند دنیا از «کتم عدم» بیرون آمده؟

«عدم» شوخی بامزه‌ای بود که، از خیلی وقت پیش، شاید برای دلخوشیمان و یا شاید هم از سر ناچاری، جدی‌اش گرفتیم.

هر چیزی که از عدم بیرون بیاید وارد محدودة بودنِ ناگزیر و بی‌بازگشت می‌شود و برخلاف این مجاز و استعارة کهنسال، نابودی ندارد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد