باید بگویم که یکشب، خیلی خوشخوشان و سرمست از بادة پیروزی که هنوز به دستم نداده بودند اما مرا در دور نوشیدنش نشانده بودند، رفته بودیم شهر کتاب باهنر (نیاوران). ماجرای موزیک انتخابکردن برادرم بماند، که ختم شد به آلبومی از میشل ژار و نغمههای سکوت آندرهآ باوئر، موسیقیای که در فضا پخش میشد دقایقی مرا سحر کد. رفتیم جلو و اسمش را پرسیدیم. گفتند آفیسیوم و البته برای فروش نبود؛ شخصی بود، مال خودشان.
چیزی بود شبیه موسیقیهای آرام کلیسایی که در دستة سلیقة من جای میگرفت و آن روزها هنوز این همه موسیقی به گوشم نرسیده بود.
پس ذهنم ماند و بعد از مدتی، هرجا میرفتم، سراغش را میگرفتم و با چشمهای اندکی گردشده و چهرههای «نه نمیشناسم، نداریم» روبهرو میشدم. از طرفی، چنین غریبانگیای داشت جادوی ابرشهر تهران را در نظرم باطل میکرد. خلاصه که آن سالها پیدایش نکردم و چند دقیقة پیش، دیدم توی کانالی یک تراک آن را گذاشتهاند با چند سطری توضیح.
ــ گذاشتهام دانلود شود گوشش بدهم!