دلم خواست یکی از آخرین چاییهام را توی لیوان جادوییام بنوشم. لیوانم را عوض کردم و شستم و به نقشة غارتگر خیره شدم.
یادم باشد در طول روز، توی لیوان روباهیام آب بنوشم و مثلاً یک نوشیدنی در عصر یا حتی سرشب را در آن لیوان کپل پافیلی، که از مامانم کش رفتم.