راستی، همان 7 سال پیش، جلد کتاب از شیرازه‌اش غلفتی جدا شد!

بالاخره سرزمین خیالی من را، بعد از فلان و اندی سال که داشتمش، خواندم. یادم است که یکی از کتاب‌های پساهری پاتری‌ام بود. خودم انتخابش کرده بودم. چون بعد از دو دور خواندن هری، احساس می‌کردم در باتلاقی گیر کرده‌ام که ناراحتم می‌کند. این کتاب و جلد اول پندراگن را، به‌اعتبار مترجمش که مترجم هری پاترها بود، انتخاب کردم. از پندراگن خوشم نیامد و این کتاب را خیلی خیلی دوست داشتم ولی درگیر حال ناخوبی بودم که نمی‌گذاشت خوب و پیوسته و با حواس جمع بخوانمش. بعد از هفت سال، چند ماه پیش شروعش کردم و هرچه پیش‌تر می‌رفتم، همچنان مطالب به‌نظرم آشنا می‌آمدند! عجیب این بود که گویا دفعة قبل تا شاید دوسوم آن را خوانده بودم ولی یادم نبود. به هر صورت، این دخترم را هم فرستادم خانة‌ بخت.

کتاب به‌صورت داستان نیست و زندگینامة‌ ایزابل آلنده است. البته خیلی کلی و خلاصه؛ حدود 260 صفحه. بیشتر نگرش او به گذشته، جامعة کشورهایی که در آن‌ها زندگی کرده و زندگی حالش است. خب چون از انتشار آن چندین سال گذشته، مطمئنم باز هم مطالب جالبی برای نوشتن دارد که در کتاب‌های جدید بنویسدشان.

خود کتاب و مطالبش همان 5 ستاره را از من می‌گیرند چون عاشق ایزابلم. بعضی مطالبش همان‌هایی است که در کتاب‌های داستانش آمده؛ ولی چه باک! من از بازخوانی آن‌ها،‌ در داستان زندگی خود ایزابل و نه مثل قبل، در داستان شخصیت‌هایش، باز هم لذت بردم. اما ترجمه و رسم‌الخط و ویرایش کتاب، روی هم، 3 ستاره! البته رسم‌الخط را اصلاً دوست نداشتم و کاش دستی به آن کشیده می‌شد.

یادم رفته بود؛‌ [اینجا] هم کلی «قول» از آن «نقل» کرده‌ام.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد