«بر تارم زخمة لا می‌زن، راه فنا می‌زن» [1]

غایت من برای خوانندگی همایون شجریان در «رو سر بنه به بالین» یا «با من صنما» است، خود شجریان که نگو نگو نگو! یا آن آواز پرشور در آلبوم عبور، آنجا که معتمدی می‌گوید: اووووو خیره بر من، مَ‌....ن به او خیره، محشر است! دلم می‌خواهد اگر خواننده می‌شدم این‌طوری آواز می‌خواندم.

موارد دیگر‌ آنجاهایی است که در آهنگ‌های اسپانیایی، خواننده به بخش‌هایی می‌رسد که به‌سبک کولی‌ها (؟) چهچهه می‌زند؛ مثلاً پابلو آلبوران در آهنگ خوشکل «Caramelo». یا مدل خواندن مارک آنتونی در انتهای ورژن پاپ آهنگ «Valio la pena»، و موارد خوشکل دیگر.

اصلاً یکهو دلم خواست نت موسیقی باشم! در این صورت، فکر کنم آن نت‌هایی می‌شدم که توی این زندگی‌ام، وقتی بهشان گوش می‌کنم، قلبم می‌لرزد؛ مثل ابتدای گیتارنوازی «Entre dos aguas»، یا ابتدای آهنگ‌های «من و گنجشکای خونه» و «دو پنجره».

[1] از آن وقت‌هایی که دلم برای سهراب سپهری خیلی تنگ می‌شود.