کوفته قلقلی

گاهی یک‌جور کوفتگی در جسم آدم می‌افتد؛‌ به هرجا نگاه می‌کنی شکل ملایمی از آن را می‌بینی، مثل سردرد شدیدی نیست که یک جا متمرکز باشد اما «یک‌جا» باشد و بقیة بدن به حال خودشان باشند.

این کوفتگی یکهو به روح آدم هم سرایت می‌کند؛ همان‌طور نرم و خزنده و یک-جا-نایستنده. نمی‌دانی کجای روحت را ماساژ بدهی یا به کجای جسمت استراحت بدهی تا حالت خوب شود.

یکی از راه‌ها بی‌خیالی و کم‌توجهی است. یکی دیگر پیداکردن علت اصلی و راحت‌شدن خیال و باز هم کم‌توجهی است. مثلاً من امروز صبح چشم‌هام قیلی‌ویلی می‌رفت؛ از آن نوع قیلی‌ویلی‌ها که انگار دور کرة چشم‌ها،‌تصویر دارد می‌لرزد و هرچه چشمانت را می‌مالی یا می‌شوری، فرقی نمی‌کند. البته چون بلافاصله با خوردن صبحانه خوب شد،‌تصور می‌کنم قند خونم پایین افتاده بود یا همچین چیزی. به‌هرحال، پا شدم رفتم ورزش و از آن‌جا که عصر دیروز هم ورزش کرده بودم (بدنم آن‌قدر که لازم داشت استراحت نکرده بود) بهم نچسبید و خستگی در تنم ماند و خیلی لذت‌بخش نبود. فقط خوبی بزرگش این است که محیط همچنان مثبت و انرژی‌بخش است.

همچنان هم درگیر این کوفتگی ذهنی-جسمی‌ام و تنها امیدم این است که، با خواب خوب شب، سرحال شوم.

نظرات 1 + ارسال نظر
پرکلاغی سه‌شنبه 1 آبان 1397 ساعت 14:19

امیدوارم همه کوفتگیها و کوفته قلقلیها ازت دور بشن :))
منم فکر میکردم امروز بهترم، ولی گهگاهی خستگی موذیانه ای به سمتم میاد.
کار خوبی کردی صبونه خوردی. من هر وقت ناشتایی میخورم معمولا بهتر و پر انرژی ترم.

من که خیلی به صبحونه عادت دارم باید بخورم
اون حالت که گفتی حتما واسه مریضیه که طول کشیده اذیتت کرده. موز و آناناس بخور قوی بشی. شربت لیموترش و عسل هم عالیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد