شهری که انگار از معدود مکانهایی است که بهزور جانبهدر برده و همیشه هم در معرض خطر نابودی قرار دارد؛ احاطهشده است با بیابانی زشت و کابوسوار که بهشدت آلوده به رادیواکتیو است، نمای خاکستری بدرنگ آمیخته با قهوهای، بارانهای گاهوبیگاه اسیدی کشنده، خیابانهای خلوت از آدمها و شلوغ از زباله و بههمریختگی، خانههای پیشرفته و مجهز به فناوری رباتیک، و رباتها که اینسو و آنسو سروکلهشان پیدا میشود تا خدمات بدهند یا حادثه بیافرینند.
مدتی پیش، اتفاقی [یکی از فیلمهای اینسالهای آنتونیو باندراس] را پیدا و دانلود کردم. گاهی در حد 10-15 دقیقه از آن را تماشا میکنم. ابتدا، از سوژه و روند داستانش خوشم آمد ولی حالا، در میانةفیلم، فقط میخواهم ببینم چطور پیش میرود و تمام میشود. شاید باز هم دوستش داشتم!
ریتم فیلم تند نیست و شخصیتهای اندکی دارد. یکی از نکات جالبش، برای من،همبازیبودنِ هرچند کوتاهمدتِ باندراس با همسر سابقش بود! اگر این شخصیت در طول فیلم بازنگردد، نمیدانم چه توضیحی برای انتخاب این هنرپیشه برای این نقش وجود داشته! خب از طرفی، شاید بشود گفت همین که میشد هرکسی این نقش را بازی کند، پس در میان انبوه هنرپیشههای هالیوود،ملانی گریفیث هم ممکن است «هرکسی» باشد! سردرنمیاورم کلاً.
آن خانم خوشکلی را که نقش همسر جک (باندراس) را بازی میکرد خیلی پسندیدم ^.^
چنین تصویری را اولینبار برای این فیلم دیدم. احساس خاصی به من منتقل میکند؛ انگار باید به نتیجهای فلسفی و انسانی و .. برسم. برای همین بیشتر خواستم ببینمش:
احتمالاً بعد از تمامشدنش، ته این مطلب، نظر کلیام را درموردش بنویسم تا ثبت شود و یادم نرود.
اومدم کامنت بدم دو ساعت پیش همه چیز پکید!
میخواستم بگم پوستر فیلم خیلی خاصه، من رو هم حتی به دیدن فیلم ترغیب میکنه.
راستی بین فیلمهایی که قبلاً بهم داده بودی یه دونه هست که ژاکین فینیکس و اما استو توش بازی میکنند. به زودی خواهم دیدش!
منم بیشتر به خاطر همین پوسترش شروع کردم به دیدنش.
اون فیلمه فکر کنم از ساخته های وودی آلنه. دوستش داشتم